۱۳-۲ مبانی درمانی دلبستگی
بالبی (۱۹۸۸) نقش درمانگر را در رابطه با بیمار به نقش مادر در فراهم سازی پایگاه امن برای کودک تشبیه میکند؛ پایگاهی که بیمار بتواند بر اساس آن به اکتشاف گری بپردازد و افکار و احساساتش را ابراز کند. فراهم سازی پایگاه درمانی امن به منظور حل مشکلات و درمان اختلالهای مربوط به دلبستگی، در چهارچوب درمانگریهای فردی، زوجی و خانوادگی، و بر اساس رویکردهای درمانی متفاوت امکانپذیر است. هر یک از رویکردهای اصیل روان درمانگری میتوانند به تناسب، مخصوصا در مواردی که نقش اختلالهای دلبستگی در پدیدآیی و یا استمرار نارسا کنش وریها و آشفتگیهای روانشناختی برجسته تر است، از مبانی درمانی نظریه دلبستگی به منظور ایجاد تغییرات درمانی استفاده کنند.
در دیدگاه بالبی، وظیفه اصلی درمانگران ایجاد یک پایگاه ایمن بود که از طریق آن بیماران احساس ایمنی لازم را برای کشف جنبههای ناشناخته و بالقوه تهدید کننده تجربیات خود را به دست آورند. در زمینه کار درمانی با افراد او پنج تکلیف مهم را تعیین نمود:
-
- فراهم آوردن یک پایگاه ایمن که بر اساس آن فرد بتواند جنبههای دردناک تجربیاتش را کشف کرده و درباره آن ها فکر کند و آن ها را به گونه جدیدی تلقی کند.
-
- تشویق و ترغیب بیمار برای درک و دیدن اینکه او چگونه در روابط مهم و با ارزش خود درگیر میشود و انتظارات و سوگیریهای ناهشیار را که با خود به این روابط میآورد، کدامها هستند.
-
- بررسی رابطه بیمار- درمانگر به عنوان فرایند دستیابی به الگوهای عملی درونی عمل کننده در رابطه با چهره ی دلبستگی.
-
- در نظر گرفتن چگونگی ارتباط بین ادراکات و تجربیات فعلی با تجربیات رابطه ای و پیامهای والدینی در طول دوران کودکی و نوجوانی فرد.
- رهاسازی بیمار از میراث تجربیات آسیب زننده گذشته توسط حمایت از مرور و بررسی تاریخچه الگوهای عملی درونی تعیین کننده و مسلط بر فرد. تشویق و ترغیب ایجاد و خلق الگوهای جدید و خودمختار توسط او.
بالبی به صراحت نقش درمانگر را مشابه نقش مادر به عنوان مشوق کودک برای اکتشاف جهان با تکیه بر پایگاه ایمن که خودش خلق کرده می دید. بر این اساس بالبی، بر اهمیت و ارزش نقش درمانگر به اندازه نقش بیمار در جریان درمان تأکید داشت، زیرا هر دوی آن ها مسئول چیزهایی هستند که در رابطه مشترک آن ها با هم رخ میدهد.
۱۴-۲ مداخلات بالینی و آموزش مادر در تغییر سبک دلبستگی
نظریه دلبستگی عام ترین نظریه برای تبیین رفتار والد – کودک به شمار می رود ( آکانر و زینا[۱۶۱]، ۲۰۰۳؛ به نقل از ذوالفقاری مطلق و همکاران، ۱۳۸۷). نظریه ی دلبستگی و روان درمانی والد – کودک، هر دو در دهه ی ۱۹۷۰ رشد و گسترش یافتند و بر روان درمانی مادر- نوزاد، به ویژه با کاربرد مفهوم الگوهای فعال درونی خویشتن و دلبستگی در زمینه فعالیتهای بالینی تأثیرگذار بودهاند (مین[۱۶۲]، ۱۹۹۱؛ به نقل از ذوالفقاری مطلق و همکاران، ۱۳۸۷).
پژوهشی تحت عنوان اثربخشی درمان مبتنی بر دلبستگی بر کاهش علایم اختلال اضطراب جدایی، توسط ذوالفقاری مطلق و همکاران ( ۱۳۸۷) ، انجام گرفت؛ درمان مبتنی بر دلبستگی و آموزش مدیریت والدین توانستند در شدت علایم اضطراب جدایی کودکان ۵/۵-۳ ساله ای که به تصادف از مهدهای کودک زیر نظر سازمان بهزیستی منطقه هشت تهران انتخاب شده بودند، کاهش معنی داری پدید آورد. در این پژوهش، درمانگر با بهره گرفتن از راهنمای مداخله مبتنی بر دلبستگی که بر اساس اصول هشت گانه ی تعامل خوب مادر – کودک ( متعلق به سازمان بهداشت جهانی، ۱۹۹۷) برای جلسه های مشترک مادر و کودک توسط پژوهشگر این طرح تدوین گردیده بود، استفاده کرد. این راهنما بر پایه اصول حساسسازی مادر (بریش، ۲۰۰۲) ، پاسخ دهی مناسب به کودک (فرایبرگ، ۱۹۸۲)، رفتار همدلانه با مادر از سوی درمانگر (پاول و لیبرمن، ۱۹۹۷) و تأکید بر نقاط قوت مادر (اریکسون و همکاران، ۱۹۹۲) ساخته شده بود. این اصول در شش جلسه اجرا و در طی این فرایند از اصول هشتگانه برقراری تعامل خوب با کودک (سازمان جهانی سلامت، ۱۹۹۷) بهره گرفته شده بود. این راهنما دربرگیرنده معرفی اصول تعامل خوب با کودک، فعالیتهای مشترک در جلسه، درک و بیان هیجانها، بررسی تجربه های پیشین مادر در رابطه با کودک و ایفای نقش و تکلیف منزل برای مادر و کودک بوده هر جلسه دارای برگه فعالیت در منزل نیز بود. در مداخله مبتنی بر دلبستگی، مادر یاد میگیرد به احساس و روش پاسخ دهی شخصی خود اعتماد کند و اضطراب و تشویش درونی خود در زمینه چگونگی رویارویی با رفتارهای کودک را کنترل نماید. درمانگر از رابطه همدلانه ایجاد شده بین خود و مادر برای افزایش علاقمندی و انگیزه تغییر در وی بهره میگیرد. به این ترتیب درمانگر با تعیین نقاط قوت رابطه مادر و کودک و تأکید بر نقاط قوت مادر به عنوان فردی با کفایت و ارزشمند، اضطراب و احساس بی کفایتی وی را در رابطه با کودک کاهش می دهد.
توماس[۱۶۳] (به نقل از جهانبخش و همکاران، ۱۳۹۰) معتقد است که مناسب ترین درمان برای افراد مبتلا به اختلالات دلبستگی و مسایل ناشی از آن ارائه ی مداخله ی مبتنی بر دلبستگی است. فلور[۱۶۴] تأکید میکند که برای تاثیر گذار بودن درمان لازم است به جای تمرکز کامل بر بیمار، خانواده و مراقبان اصلی وی نیز تحت درمان قرار بگیرند. هدف اصلی خانواده درمانی با رویکرد دلبستگی درمانی، ایجاد یک پایگاه و تکیه گاه ایمن برای کودک در خانواده است.
درمان مبتنی بر دلبستگی به عنوان درمانی به طور نسبی جدید و مؤثر در زمینه ی اختلالات عاطفی و رفتاری شناخته شده است.