« بدان که از برای قلب که مرکز حقیقت فطرت است، دو وجهه است: یکی وجهه به عالم غیب و روحانیت، و دیگر، وجهه به عالم شهادت و طبیعت. و چون انسان ولیده عالم طبیعت و فرزند نشئه دنیا است- چنانچه آیه شریفه «اُمُهُ هَاویهً» (قارعه: ۱۰). نیز شاید اشاره به آن باشد- از بدو خلقت در غلاف طبیعت تربیت شود، و روحانیت و فطرت در این حجاب وارد شود، و کم کم احکام طبیعت بر آن احاطه کند، و هرچه در عالم طبیعت رشد و نمای طبیعی کند، احکام طبیعت بر آن بیشتر چیره و غالب شود. و چون به مرتبه طفولیت رشد با سه قوه، هم آغوش باشد که آن قوه شیطنت- که ولیده واهمه است- و قوه غضب و شهوت میباشد. و هر چه رشد حیوانی کند، این سه قوه در او کامل شود و رشد و نماید و احکام طبیعت و حیوانیت بر آن غالب شود؛ و شاید کریمه شریفه (لَقَد خَلَقنَا الإنسانَ فِی أَحسَنِ تَقویمٍ ثُمَّ رَدَدناهُ أَسفَلَ سافِلینَ). (تین: ۴-۵). « هر آینه انسان را در نیکوترین صورت و هیئت آفریدیم. آنگاه او را به پایین ترین مراتب نازل کردیم» اشاره باشد به نور الی فطرت، که تخمیر به ید قدرت حق تعالی شده و آن احسن تقویم است، زیرا که بر نقشه کمال مطلق و جمال تام است، و ردّ به «اسفل سافلین» اشاره ابن این احتجاب به طبیعت- که اسفل سافلین است- باشد. و چون این احتجابات و ظلمات و کدورات بر نفس غالب و چیره است، و کم اتفاق افتد که کسی به خودی خود تواند از این حجب بیرون آید و با فطرت اصلیه سیر به عالم اصلی خود بنماید و به کمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق برسد، حق – تبارک و تعالی- به عنایت ازلی و رحمت واسعه انبیای عظام- علیهم السلام- را برای تربیت بشر فرستاد و کتب آسمانی را فرو فرستاد تا آن ها از خارج، کمک به فطرت داخلیه کنند، و نفس را از این غلاف غلیظ نجات دهند. و از این جهت، احکام آسمانی و آیات باهرات الهی و دستورات انبیای عظام و اولیای کرام، بر طبق نقشه فطرت و طریقه جبلت بنا نهاده شده، و تمام احکام الهی به طریق کلی به دو مقصد منقسم شود که یکی اصلی و استقلالی، و دیگر فرعی و تبعی است، و جمیع دستورات الهیه به این دو مقصد، یا بی واسطه یا با واسطه رجوع کند.
مقصد اول- که اصلی است و استقلالی توجه دادن فطرت است به کمال مطلق، که حق- جل وعلا- و شئون ذاتیه و صفاتیه و افعالیه او است که مباحث مبدأ و معاد و مقاصد ربوبیات از ایمان بالله و کتب و رسل و ملائکه و یوم الاخره، و اهم و عمده مراتب سلوک نفسانی و بسیاری از فروغ احکام از قبیل مهمات صلاه و حج، به این مقصد مربوط است، یا بی واسط یا باواسطه.
مقصد دوم- که عرضی و تبعی است تنفر دادن فطرت است از شجره خبیثه دنیا و طبیعت که اُمّ النقایص و اُمّ الارض است. و بسیاری از مسائل ربوبیات، و عمده دعوتهای قرآنی و مواعظ الهیّه و نبویّه و ولویّه، و عمده ابواب ارتیاض و سلوک، و کثیری از فروع شرعیات از قبیل صوم و صدقات واجبه و مستحبه، و تقوا و ترک فواحش و معاصی به آن رجوع کند.
و این دو مقصد، مطابق نقشه فطرت است، چنانچه دانستی که در انسان دو فطرت است: فطرت عشق به کمال، و فطرت تنفّر از نقص. پس جمیع احکام شرایع مربوط به فطرت است و برای تخلّص فطرت از حجب ظلمانیه طبیعت است» (امام خمینی، ۱۳۶۸، صص ۷۸-۸۰).
تربیتی اخلاقی که در جهت خلاف خداجویی، زیبایی دوستی، آزادی دوستی، عدالتخواهی، حق گرایی و … گام بردارد، تربیتی خلاف فطرت و دین الهی است، و هرچه اهتمام بر فطریات در یک نظام تربیتی بیشتر باشد، توفیق آن نظام در تربیت فطری و دینداری حقیقی بیشتر خواهد بود.
انسان به حسب فطرت و ذاتش متدین است و جمیع ادیان الهی و التزامات آسمانی بیان همین دین فطری است و جمیع کتب آسمانی شرح کتاب تکوینی انفسی است وتمام انبیا شرّاح کتاب فطری ما هستند.
رسالت تربیت اخلاقی همه انبیای الهی،تربیتی فطری بوده است. امیر مؤمنان علی (ع) این حقیقت را چنین بیان کردهاست: «… وَ اِصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیَاءَ أَخَذَ عَلَى اَلْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِیغِ اَلرِّسَالَهِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اَللَّهِ إِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اِتَّخَذُوا اَلْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اِجْتَالَتْهُمُ اَلشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اِقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ…» (نهج البلاغه: خطبه۱).
«… خدای سبحان از فرزندان آدم (ع) پیامبرانی برگزید، و هر یک به زبان وحی پیمان او را شنید، که امانت او نگاه دارد و حکم خدا را به دیگران برساند، و این هنگامی بود که بیشتر آفریدگان از فطرت خویش بگردیدند و طومار عهد در نوریدند، حق او را نشناختند و برابر او خدایانی ساختند. شیطانها آنان را از خداشناسی به گمراهی کشیدند، و پیوندشان را با پرستش خدا بریدند. پس هر چند گاه پیامبرانی فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا حقّ میثاق فطرت بگذارند، و نعمت فراموش کرده را به یاد آرند…»
با توجه به مطالبی می توان گفت که انسان به فطرتی و ذاتی با کمال مطلق یعنی خداوند آشنا بوده است پس میتواند این آشنایی خود را با خالق خود که فطرتاً به او شباهت دارد حفظ کند.
اگرچه انسانها در سرشت اولیه مشترک هستند ولی انسان خودش ماهیتش را شکل میدهد؛ که به بالاترین مرتبه کمال و سعادت برسد یا نه! و انسان نباید با تربیت غیراسلامی ارزش آن افول کند پس ارزش انسانها بر میگردد به جهت یابی درست در جهت شکوفا ساختن فطرت الهی خود.
فصل چهارم
ویژگی های انسان در ارتباط با خودش و
تربیت اخلاقی متناظر با آن ها (در نهج البلاغه)
مقدمه
یکی از نکته های مهم در تربیت اخلاقی، چگونگی رابطه انسان با خودش است. این رابطه نیز مستلزم شناختی است که فرد از خود دارد. اگر معرفت از خویش با واقعیت مطابقت کند و در مسیر تعالی و تکامل حقیقی باشد رابطه با خود نیز مثبت و ممدوح خواهد بود و به تبع آن عملکردها و ثمرات مفیدی برای فرد در پی خواهد داشت؛ اما چنانچه بینش و معرفت به خویش واقعی و صحیح نباشد گام هایی که فرد برای خود بر میدارد نه تنها نتیجه بخش نخواهد بود، بلکه ممکن است ضررهای جبران ناپذیری را در مسیر کمال به بار آورد. بنابرین، اصل مسلم در مسیر زندگی، اتقان به این نکته است که عملکرد صحیح برای خود بدون شناخت واقعی از خویش، ممکن نخواهد بود. در این فصل ویژگی های انسان در ارتباط با خودش از دیدگاه امام علی(ع)، و پیامدهای تربیت اخلاقی مرتبط با آن در نهج البلاغه بیان میگردد.
۱- کرامت انسان
امام علی در مورد کرامت چنین می فرماید: «مَن کَرَمَت عَلَیهِ نَفسُهُ، هَانَت عَلَیهِ شَهَواتُهُ» (نهج البلاغه: حکمت ۴۴۹).
« هرکه خود را بزرگوا دید، شهوتهایش در دیده وی خوار گردید».
آدمی، کریم، شریف و بزرگوار خلق شده و خداوند او را کرامت و بزرگواری بخشیده است(علوی،۱۳۸۹، ص۱۸۷).