ج) . نظریه یادگیری اجتماعی :
این نظریه به کنش متقابل بین رفتار و محیط کار تأکید دارد و به جای سائقهای غریزی بیشتر به الگوهایی از رفتار متمرکز است که فرد را برای کنار آمده با محیط در خود پرورش داده است . نوع رفتاری که از ما سر می زند تا حدودی تعیین کننده پاداش یا تنبیه است که دریافت می داریم و این به نوبه خود بر رفتارمان اثر میگذارد ( اتکیسون – هیلگارد ۱۳۷۲) .
طبق نظریه یادگیری اجتماعی تجربه های نامطبوع به بر انگیختی هیجانی منجر می شود و این ضعف نظر از منشا آن معمولا در مواردی پرخاشگری را افزایش که محرکهای بر انگیزاننده پرخاشگری وجود داشته باشند .
ژان ژاک رسو ، بشر وحشی را اینگونه توصیف میکند (( انسان وحشی پاک نهاد در محیط طبیعی موجودی شاد ، نیکو و مهربان بود و این قید اجتماع است که او را مجبور به پرخاشگری و فساد میکند ( الیوت ارفسون ۱۳۷۰) .
بندورا در آزمایشهایی که انجام داده نشان داد که تقلید عامل مهمی در مدلهای پرخاشگری کودکان است او به شباهت قابل توجه رفتار کودکان و رفتار پدر و مادرشان تأکید میکند . ( خدیوی زند ، ۱۳۷۳) .
خلاصه این دیدگاه این است که پاسخهای پرخاشگرانه از طریق تقلید آموخته می شود . در تقلید کودک و نوجوان از بزرگسالان و نیز اشیاء و فیلمها پرخاشگری را می آموزد .
۲۷-۱-۲: تحلیل نظریه ها در زمینه پرخاشگری :
پرخاشگری واقعیتی است که عمومیت دارد . در بدن انسان سازمان ویژه ای برای بروز پرخاشگری به کار می افتد این سازمان با تغییرات شیمیایی و هورمونی فعال می شود . عوامل اجتماعی موجب تغییر و جهت دادن به پرخاشگری میگردند . ( البته پرخاشگری در فرد میتواند با والاگرایی همراه شود و به صورت مفید در آید . ) یک سئوال مهم این است که آیا پرخاشگری فطری است یا آموخته شده ؟ جواب این است که با توجه به دیدگاه های ذکر شده می توان چنین استنباط کرد که دو نوع پرخاشگری وجود دارد :
الف : ذاتی
ب: آموخته شده
ولی نکته اساسی این است که این دو به شکل مطلق قابل تفکیک از یکدیگر نیستند بلکه ما برای سهولت آن ها را تقسیم بندی میکنیم . این دو نوع پرخاشگری در دو انتهای یک پیوستار قرار می گیرند . بنابرین هر چه یادگیری نقش مهم تری در نمایانگری رفتار پرخاشگرانه بازی کند بیشتر به طرف پرخاشگری از نوع آموخته شده می رود و هر چه ذرات آن را تجلی دهد رفتار پرخاشگرانه به طرف حد پرخاشگری از نوع ذاتی می رود هر چه موجود متکامل تر می شود رفتار پرخاشگرانه آن کمتر بر پایه ذات قرار میگیرد و یادگیری اهمیت بیشتری پیدا میکند . بنابرین رفتار پرخاشگرانه انسان که از متکامل ترین موجودات است بیشتر از نوع یادگیری است تا ذاتی .
۲۸-۱-۲: شخصیت فعل پذیر – پرخاشگر :
حالت بارز این نوع اختلالات شخصیت عصیان و مقاومتی است که شخص در برابر توقعات جامعه در انجام فعالیتهای حرفه ای یا اجتماعی از خود نشان میدهد البته این مقاومت غیر مستقیم بروز میکند و نه مستقیم . نتیجه این نوع رفتار همیشه عدم کفایت شغلی و اجتماعی است حتی هنگامی که شخص میتواند کفایت و لیاقت بیشتری از خود نشان دهد .
از انجا که این گونه افراد به نحو فعل پذیری پرخاشگری خود را بروز میدهند نامی برای ان در نظر گرفته اند . این پرخاشگری در رابطه با شغل از طریق رفتارهایی مانند به تأخیر انداختن کار ، تنبلی ، کم کاری ، لجاجت ، بی کفایتی عمدی و فراموشی حساب شده متجلی میگردد افرادی که دائما دیر به جلسات میآیند ، پرونده ها را گم میکنند و یا دائما وعده هایی میدهند که هیچگاه به مرحله عمل در نمی آید . از این جمله هستند ، غالبا افراد مبتلا به این اختلال دچار عدم اعتماد به نفس و به دیگران متکی میشوند آن ها نسبت به آینده خود بد بین هستند و هیچ بینشی در این مورد که رفتار خود آن ها علت مشکلاتشان است ندارند . علت اصلی ایجاد این اختلال مخالفتها و ضدیتهای دائمی مزمن و شدیدی است که از طرف اولیاء و جامعه در دوران کودکی نسبت به کودک اعمال می شود این امر همچنین سبب می شود که کودک نسبت به افراد جامعه سخت غشمگین باشد اما چون از عواقب بروز خشم خود می ترسد از طریق غیر مستقیم و ظاهراً نامربوط از دیگران انتقام میگیرد و کینه و خشم خود را بدین طریق تسکین میدهد . این الگوی شخصیتی پس از استمرار در زمان و مکان و تقویت تثبیت می شود و برای شخص مبتلا به آن روال دفاعی جمعی می شود . ( شاملو ۱۳۷۳) .
۲۹-۱-۲: پرخاشگری خانوادگی :
این نوع پرخاشگری به فشارهای فیزیکی و رئان منفی گفته می شود که معمولا نسبت به زنان و فرزندان اعمال می شود . پرخاشگری و خشونت فیزیکی در خانواده به شکل تنبیه بدنی و خشونت روانی به شکل توهین ، تحقیر ، به مسخره گرفتن و ایجاد محدودیت در ارتباط با برقرار کردن با دوستان و خویشاوندان اعمال می شود . روانشناسان اجتماعی در پژوهش های خود به این نتیجه رسیده اند که پرخاشگری و خشونت در بسیاری از خانواده ها رایج بوده و معمولا زنان و فرزندان همواره در معرض آزار و خشونت قرار می گیرند ( احمدی حبیب ۱۳۸۲) .
پژوهشهای رمان شناسان اجتماعی در مورد پرخاشگری پدر و مادر نسبت به فرزندان نشان داده است که بیشتر پدران و مادران از برخی شیوه های فیزیکی خشونت و کودک آزاری میکنند ( لانر ۱۹۸۳، استروس و دیگران ۱۹۸۰) بیشترین آزار و خشونت علیه فرزندان از سوی مرد ( پدر و شوهر مادر ) وارد می شود . همچنین بیشترین فراوانی پرخاشگری و خشونت در مورد فرزندان طلاق و اختلافات خانوادگی است . بدین معنی که فرزندان حاصل طلاق و اختلافات خانوادگی در معرض اذیت و آزار بیشتری بوده و بد رفتاری و رفتارهای خشونت آمیز در مورد آن ها بیشتر انجام می شود . پرخاشگری و خشونت نسبت به فرزندان هنگامی که یکی از پدر و مادر یا هر دو آن ها در معرض فشارهای روحی و روانی باشند بیشتر می شود اختلافات خانوادگی و جدایی از موردهایی است که پدر و مادر را در فشار و واکنش های غیر ارادی و واکنش های تند عصبی قرار میدهد .
پر خاشگری مردان نسبت به زنان به شکل فیزیکی مانند سیلی زدن ، تهدید با چاقو و اسلحه سرد و آسیب رساندن به وسایل منزل که متعلق به زن است خشونت روانی مانند بد رفتاری عاطفی ، توهین ، تحقیر ، تمسخر و دشنام دادن خشونت اجتماعی مانند محدود کردن روابط زن با خویشاوندان و دوستان ، قطع کردن تلفن و حبس کردن زن در خانه در تنگنا قرار دادن زن در هزینه های زندگی در برخی از خانواده ها مشاهده شده است ( احمدی حبیب ۱۳۸۲) .
فرزندان خانواده هایی که مردان نسبت به همسرانشان رفتار پرخاشگرانه دارند در آینده نسبت به انهایی که شاهد این رفتار ها نیستند خشن تر میشوند زیرا خشونت ، خشونت می آورد . ( استروس و دیگران ۱۹۸۰ نقل از احمدی ) افزون بر این افرادی که به طور فیزیکی در دوران کودکی به وسیله پدر و مادر مجازات میشوند نسبت به بچه هایی که به این شیوه تربیت نشده اند احتمالا با فرزندان خود بیشتر بد رفتاری میکنند بنابرین پرخاشگری و خشونت خانوادگی از تسلی به نسل دیگر منتقل می شود . ( احمدی ۱۳۸۲) .