-
-
- تجربیات نشان دادهاند که بسیاری از افراد مبتلا به اختلال وساوس – بیاختیاری ، به معیارهای رفتاری و اخلاقی قدرتمندی پایبندند . و از اینجا است که افکار ناخواسته و بخصوص افکار پرخاشگرانه و جنسی ، برای آن ها بیش از دیگران غی قابل پذیرش است ، افکار « بد » را معادل « بد » تلقی میکنند و خود را موظف به حذف آن ها میدانند ( راچمن ، ۱۹۹۳ ) .
-
- همچنین تحقیقات نشان دادهاند که بیماران وسواس – بیاختیار ، تصویر درستی از فرایند تفکر انسانی ندارند و به جای آنکه چنین افکاری را بهنجار و یا بی معنا تلقی کنند ، گمان میبرند که میتوانند و مییابد همه افکار ناخوشایندی را که به ذهنشان خطور میکند ، مهار کنند و میترسند که ناتوانی در مهار کامل چنین افکاری ، ناتوانی در مهار همه رفتارهایشان را به دنبال داشته باشد ( کلارک و همکاران ، ۱۹۹۳ ؛ راچمن ، ۱۹۹۳ ) . بدین ترتیب ، نارسا کنشوری نظام شناختی بیماران وسواس – بیاختیار ، باورهای نامتناسبی را در پی دارد که به ادراک اشتباه آمیز تهدیدها ، که خود نیز ایجاد کننده اضطرابند ، منتهی میشود .
گرچه فرضیه های مختلف نظریه شناختی درباره اختلالهای وسواسی توانسته اند پاره ای از مؤلفههای مهم این اختلالها را برجسته سازند اما به پارهای از مسائل توجه نکرده اند :
نخست آنکه به مسئله مهم مبنای ناایمنی و علت انتظار گسترده رویدادهای منفی در این بیماران ، پاسخ داده نشده است .
دوم آنکه درجه اهمیت اعمال و افکار خنثی کنند در تحول این اختلال مشخص نگشته است و در حالی که پارهای از نظریه پردازان ، آن ها را به منزله عامل اصلی تلقی میکنند ، پارهای دیگر ، ناتوانی نسبی این بیماران در جلوگیری از افکار مهاجم و وجود مفاهیم نامتناسب درباره لزوم مهار چنین افکاری را با اهمیتتر میدانند ( کلارک و همکاران ، ۱۹۹۳ ) .
و بالاخره ، مسئله دیگری که باید به آن پاسخ داده نقش مکمل عوامل دیگر در گسترش اختلال وسواس – بیاختیاری است . به عنوان مثال میتوان از خود پرسید که آیا عوامل زیستشناختی موجب نمیشوند که افراد میتلا به وسواس – بیاختیاری ، افزون بر نارسا کنشوری باورها و بی لذتی خلقی ، هجوم افکار ناخواسته د، افزایش برانگیختگی مبتنی بر این افکار و کوشش در خنثی کردن آن ها را در سطح گستردهتری تجربه کنند ؟ پارهای از تحقیقات اخیر این نکته را القا میکنند که عوامل زیستشناختی در بروز و برجا ماندن این اختلال ، نقش دارند .
۴-۳ الگوی زیستشناختی اختلالهای وسواس – بیاختیاری
گرچه پژوهشهای روانی – فیزیولوژیکی به نتایج جالبی دست یافتهاند و بر اساس بررسیهای طولی توانستهاند تفاوتهایی را در سطح واکنشهای فیزیولوژیکی شکلهای متفاوت وسواس ، برجسته سازند ( راچمن و همکاران ، ۱۹۸۰ ) اما تاکنون ، معنادار ترین نتایج ، از تحقیقات زیست – شیمیایی حاصل شدهاند . تحقیقاتی که درباره جنبه عاطفی اختلال انجام شدهاند نیز بر وجود مبنای زیست – شیمیایی مشابه در اختلالهای وسواسی و افسردگی تأکید کردهاند و بدین ترتیب ، علت تاثیر داروهای ضد افسردگی در قلمرو اختلالهای وسواسی را تا حدی آشکار ساختهاد .
به طور کلی در حال حاضر ، دو خط عمده پژوهشهای زیستشناختی بسیار امید بخش به نظر میرسند: یکی از این خطوط بر سطح پایین فعالیت سروتونین در افراد مبتلا به اختلال وسواس – بیاختیاری تأکید میکند و خط دیگر ، کنش وری نابهنجار نواحی کلیدی مغز را برجسته میسازد . اما باید گفت که جالبترین تحقیقات درباره جنبه زیست – شیمیایی در قلمرو روان – داروشناختی صورت گرفتهاند .
فرضیهای که اختلالهای وسواس – بیاختیاری را به سطح پایین فعالیت سروتونین نسبت میدهد ، از پژوهشهای منتج شده که داروهای ضد – افسردگی انجام شدهاند و تا کنون به منزله مؤثرترین روش دارو درماندگری در قلمرو اختلالهای وسواسی محسوب میشوند . بین سالهای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ بیش از بیست پژوهش در این زمینه ، نشان دادهاند که درمان اختلالهای وسواسی به کلومی پرامین همواره موثرتر از داروهای کاذب بوده است . بدین ترتیب ، این اختلالها به داروهایی پاسخ دادهاند که در درمان اختلالهایی ، که مبنای آن ها نیز به اختلال تالیف سروتونین نسبت داده میشود ، مؤثر بودهاند . پس میتوان نتیجه گرفت که اختلال وسواس – بیاختیاری نیز دارای مبنای مشابهی است .
پژوهشهای دیری ، اختلالهای وسواس – بیاختیاری را به کنشوری نابهنجار ناحیه حدقهای در کرتکس جبههای ( بخشی از قشر مخ کخ کمی بالای دقه چشم قرار دارند ) نسبت دادهاند . این بخشهای مغز ، تنظیم کننده مداری هستند که تبدیل درونشدهای حسی به شناختها و اعمال را تنظیم کننده مداری هستند که تبدیل درونشدهای حسی به شناختها و اعمال را تضمین میکند . این مدار از ناحیه حدقهای که برانگیختگیهای مختلف جسمانی را دریافت میکند ، آغاز میشود . فیبرهای عصبی، این برانگیختها را به سوی هستههای دُمدار برای تبدیل احتمالی آن ها به عمل ، هدایت میکنند . این هسته ها به صورت یک صافی عمل مینمایند و فقط به نیرومندترین برانگیختگیها اجازه دستیابی به تالاموس را که به منزله ایستگاه بعدی این مدار است ، میدهند . اگر تالاموس این برانگیختگیها را دریافت کند ، فرد وادار میشود که بیشتر درباره آن ها فکر کند . بسیاری از نظریه پردازان زیستشناختی در حال حاضر ، بر این باورند که ناحیه حدقهای یا هسته دُمدار در پارهای از افراد آنچنان فعالند که میتوانند اختلالهایی را در زمینه اعمال یا افکار درپی داشته باشند ( باکستر و همکاران ، ۱۹۹۲ ؛ راپوپورت ، ۱۹۹۱ ) .
فصل دوم :
منصوری در سال ۱۳۶۹ در تحقیقی تحت عنوان برسی رابطه بین وسواس و سلامت روانی دانش آموزان سال اول دبیرستان شهرستان نور شهر مازندران که نتایج به دست آمده حاکی از آن است که بین وسواس و سلامت روانی رابطه وجود دارد .
و همین طور تحقیقی را در سال ۱۳۷۰ که تحقیقی تحت عنوان مقایسه وسواس در بین دختران و پسران حدود سنی ۱۸ ساله شهرستان طالقان که نتایج به دست آمده حاکی از آن است که بین دختران و پسران از لحاظ وسواس تفاوت وجود دارد .
وهمین طور تحقیق رضایی در سال ۱۳۷۱ که تحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه هوش هیجانی و رشد اجتماعی دانش آموزان مقطع پنجم ابتدایی شهرستان ملایر که نتایج به دست آمده حاکی از آن است که بین هوش هیجانی و رشد اجتماعی رابطه وجود دارد .
مهدی پور در سال ۱۳۶۸ در تحقیقی تحت عنوان مقایسه هوش هیجانی در بین دانش آموزان ممتاز و دانش آموزان متوسط حدود سنی ۱۶ ساله شهرستان زنجان که نتایج به دست آمده حاکی از آن است که بین دانش آموزان ممتاز و دانش |آموزان متوسط تفاوت وجود دارد .
مصیبی در سال۱۳۶۹ در تحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه هوش اجتماعی و هوش هیجانی دانش آموزان مقطع سوم دبیرستان شهرستان نطنز که نتایج به دست آمده حاکی از آن است که بین هوش هیجانی و هوش اجتماعی رابطه وجود دارد .
فصل سوم
روش تحقیق
جامعه آماری
حجم نمونه
روش نمونه گیری
ابزار اندازه گیری
روش تحقیق
روش آماری مربوط به فرضیهها
جامعه مورد مطالعه :