«کروبر» در حالی که فرهنگ را به حیات در برابر ماده همانند می کند، می گوید «فرهنگ شامل سخن، دانش، باورها، آداب، هنر و فن شناسیها، آرمانها ودستورهایی است که ما از دیگران، از بزرگانمان، و از گذشته می آموزیم و خود می توانیم چیزی بر آن بیفزاییم».
«پتی گرو[۲۳]» فرهنگ را نظامی از معانی می داند که به گونه ای آشکار و جمعی دریک گروه معین و در زمان مشخص پذیرفته شده و بر پایه آنها کنش و رفتار صورت می گیرد. این نظام معانی که در برگیرنده اصطلاحات، قالبها، مقوله ها و انگاره هاست موقعیت انسان را برای وی تعبیر و تفسیر می کند و به وی درباره آنچه واقعیت شمرده میشود احساس پیوسته و پایداری می بخشد و سوگیری کلی او را بر پا می دارد. بدین سان، می توان گفت که فرهنگ وسیله ای برای خودشناسی و جهان شناسی است و معنی بخش هستی انسان است.
فرهنگ پناهگاه روانی- اجتماعی آدمی است و رفتار او را در گروه راهنمایی و یاری می کند. فرهنگ سرچشمه ای است که ار درون آن، به گونه ای که گفته شد باورها، بینشها، نظامهای اعتقادی، افسانه ها، نمادها، زبانها، و آیینها پدید می آیند. در این معنی هرگز نمی توان پذیرفت که برخی از فرهنگها از دیگران بهتر یا نیرومند تر یا ناتوان ترند. آنچه بی گمان در خور پذیرش است آن است که ادراکهای فرهنگی با یکدیگر متفاوتند و این تفاوتها به ناهمسانی رفتار مردمان می انجامند .
«ادگارشاین» فرهنگ را «الگویی از مفروضات بنیادی می داند که در فراگرد تجربه رویارویی با دشواریهای نهفته در سازگاری بیرونی و یکپارچگی درونی، از سوی گروهی معین ساخته، کشف شده، یا پدید آمده است این الگوی مفروضات چنان به خوبی پاسخ نیازها را می دهد که به درست بودن آنها تعیین حاصل می شود و از این رو، آنها را به نام شیوه ای درست ادراک کردن، اندیشیدن، و احساس کردن آن دشواریها به اعضای تازه می آموزند».
بی گمان نکته ای که در مورد فرهنگ باید پذیرفت آن است که انسان فرهنگ را می آفریند و فرهنگ هم انسان را می سازد. فرهنگ به انسان یاری می دهد تا اندیشه های پایدار و ثابتی را بیاموزد و در قالب گروه های پیچیده ای که دارای وظیفه های جداگانه و ویژه هستند، سامان یابد. اندیشه های ثابت و پایدار پس از آنکه در ذهن جای گرفتند، دگرگون کردن آنها دشوار است . ولی از آنجا که سرشت رفتار انسان واکنشی است او میتواند در برابر عناصر فرهنگی که به او عرضه می شوند پاسخ گوید، یعنی می تواند از وی خواست آنها را واپس بزند یا دگرگون سازد.
۲-۳ ویژگیهای فرهنگ
از بررسی های بی شماری که از فرهنگهای جداگانه به عمل آمده است . چنین بر می آید که به رغم گونه گونی و تفاوتها، همه فرهنگها درای ویژگیهایی هستند که در میان آنها همگانی است و این ویژگیها را می توان با روش های علمی بازکاوی نمود. پاره ای از این ویژگیها را می توان چنین بر شمرد. (جرج پیتر مرداک و داگلاس[۲۴]، ۱۹۶۹):
۱- فرهنگ آموختنی است:
فرهنگ خصوصیاتی غریزی یا ذاتی نیست و نمی توان آن را از راه زیستی به دیگران منتقل کرد فرهنگ از مجموعه ای از عادتها پدید می آید. به سخن دیگر فرهنگ نظامی از گرایشهایی است که برای آشکار ساختن واکنش افراد انسانی در سراسر زندگی پس از زاده شدن آموخته می شود.
۲- فرهنگ اجتماعی است:
عادتهای فرهنگی نه تنها آموخته می شوند و در طول زمان به دیگران منتقل می گردند ، بلکه ریشه های اجتماعی دارند و شماری از مردم که در گروه ها و جوامع زندگی می کنند و در آن شریکند و بر پایه همین ریشه اجتماعی نوعی همنواختی و همگونی نسبی در آن به چشم می خورد. به سخن کوتاه، این عادتها را باید عادتهای اجتماعی به شمار آورد. عادتهایی که اعضای یک گروه اجتماعی در آنها شریک هستند، فرهنگ آن گروه را پدید می آورند.
۳- فرهنگ پدیده ای ذهنی و ادراکی است:
تا اندازه زیادی، عادتهای گروهی که فرهنگ از آنها پدید می آید. به صورت هنجارها یا الگوهای رفتاری آرمانی ذهنی می شوند ، یا در کلام می آیند . بنابراین ، تا اندازه ای، سودمند است که فرهنگ را یک امر ذهنی و نمادی بدانیم و یک عنصر آن را اندیشه مقبول سنتی به شمار آوریم که از سوی اعضای گروه یا پاره گروه ها پذیرفته می شود، زیرا گونه ویژه ای از رفتار (آشکار، کلامی یا ضمنی) با یک پیشینه جا افتاده سازگار است.
۴- فرهنگ خشنودی بخش است:
فرهنگ همواره ، و به ضرورت ، نیازهای بنیادی زیستی و نیازهای قانونی برخاسته از آنها را برآورد می سازد . فرهنگ از عادتها ساخته شده است و عادتها تنها تا زمانی که خشنودی می آفرینند، پایدار می مانند. خشنودی و کامیابی، عادتها را نیرو می بخشد و آنها را پایدار می سازد و ناکامی ناگزیر به نابودی و از میان رفتن آنها می انجامد. از این رو، عناصر فرهنگ تنها تا زمانی که به افراد یک جامعه خشنودی نهایی می بخشند، و نوعی چیرگی دلپسند لذت بر رنج فراهم می آورند، می توانند پایدار بمانند.
۵- فرهنگ سازگاری می یابد:
فرهنگ دگرگون می شود و فراگرد دگرگونی آن همراه با تطبیق و سازگاری است. فرهنگ، در سراسر زمان، رو به سوی سازگاری با پیرامون جغرافیایی خود دارد. همچنین فرهنگ از راه وام گیری و سازمان دادن، با پیرامون اجتماعی مردمان نزدیک و همسایه سازگاری پیدا می کند. همچنین فرهنگ تمایل دارد تا با خواهشهای زیستی و روان شناختی سازواره انسانی سازگاری یابد .
۶- فرهنگ یگانه ساز است:
به عنوان یک پی آمد فراگرد سازگاری، عناصر هر فرهنگ گرایش به آن دارند تا پیکری یکپارچه و به هم بافته و سازگار پدید آورند. یکپارچه سازی به زمان نیاز دارد و پیش از آنکه یک فراگرد سازگاری کامل گردد، دگرگونیهای دیگر پدید می آید و در نتیجه همواره چیزی به نام «پس ماندگی فرهنگی» تحقق پیدا می کند.
۲-۴ انواع فرهنگ
صاحب نظران و فرهنگ شناسان، برای فرهنگ انواع یا سطوح مختلفی را ذکر می کنند و مبانی متفاوتی را برای تقسیم بندی در نظر می گیرند. یکی از تقسیم بندی ها بر مبنای دامنه شمولیت زمانی وجامعه تحت پوشش می باشد. دراین تقسیم بندی انواع فرهنگ عبارت است از:
۱- فرهنگ ملی
۲- فرهنگ عمومی
۳- فرهنگ تخصصی
۴- فرهنگ سازمانی
فرهنگ ملی: فرهنگی است که چندین نسل در آن مشترک اند و به عنوان عامل مؤثر در تعیین هویت ملت ها قلمداد می شود.
فرهنگ عمومی: فرهنگی است که وجوه مشترک زیادی با فرهنگ ملی دارد ولی در مظاهر فرهنگی با تغییرات متناسب با شرایط و مقتضیات محیطی همراه است. به یک معنا فرهنگ عمومی، ظهور ونمود فرهنگ ملی در دوره های زمانی کوتاه مدت وتحت تأثیر شرایط زمانی است. عموم افراد جامعه در فرهنگ عمومی مشترک اند.
فرهنگ تخصصی: فرهنگی است که بخشی از افراد یک جامعه براساس حرفه و تخصص و حوزۀ شغلی خویش در آن مشترک اند.
در این تحقیق به فرهنگ سازمانی به طور مبسوط پرداخته خواهد شد.
۲-۵ تعریف فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازمانی با آن که پیشینه ای دراز دارد، ولی موضوعی است که به تازگی در دانش مدیریت و بویژه درقلمرو و بالندگی سازمانی و رفتار سازمانی راه یافته است. از ترکیب دو واژه و یا مفهوم «فرهنگ» و «سازمان» اندیشه تازه ای پدید امده است که هیچ یک از آن دو واژه این اندیشه را در بر ندارد .
تعریف فرهنگ سازمانی به دلیل مشخصات پیچیده آن مشکل است، زیرا بخشی از صورتهای فرهنگ، غیر ملموس بوده و قابل مشاهده نیست با وجود این سختی به نظر می رسد بیشتر اندیشمندان بر این نکته اتفاق نظر دارند که فرهنگ سازمانی نقطه محوری و مرکزی عملکرد سازمان است. تعریفی از فرهنگ سازمانی که به صورت عام مورد پذیرش واقع گردد، وجود ندارد ولی به ساده ترین وجه فرهنگ سازمانی را میتوان ترکیبی از باورها ، ارزشها و پیش فرضهایی که در سازمان وجود دارد و همه اعضای سازمان کم و بیش به طور یکسان در معرض آن قرار می گیرند و تاحدی نسبت به آن توافق و هم رایی وجود دارد دانست.
برخی از مهمترین تعاریف ارائه شده در ارتباط با فرهنگ سازمانی توسط دانشمندان و محققان علوم رفتاری به شرح جدول (۲-۱) است .
جدول ۲-۱: برخی از مهمترین تعاریف فرهنگ سازمانی
بررسی فرهنگ سازمانی در شرکت فراورده های نسوز پارس بر اساس مدل …