با در نظر گرفتن این دو تعریف، در مییابیم که هدف اصلی و اساسی این دو شاخۀ حقوق بین الملل حمایت از انسان، انسانیت و کرامتی انسانی است .این دو واژه دارای نقاط اشتراک دیگری است که در ادامه مطلب مهمترین آن ها را بیان میکنیم.
۱- حقوق بشر و حقوق بین الملل بشر دوستانه، هر دو شاخهای پر اهمیّت از حقوق بین الملل (عمومی) محسوب میشوند.
۲- اصل احترام به انسان و کرامت ذاتی او پایه و اساس هر دو حقوق است.
۳- معاهدات حقوق بین الملل بشر دوستانه و نیز معاهدات حقوق بشری، هر دو بر خلاف سایر معاهدات بینالمللی مبتنی بر اصل تقابل نمیباشند؛ (مفهوم اصل عدم تقابل این است که رعایت حقوق بشر و حقوق دوستانه منوط به رعایت آن ها از سوی دولت متقابل نیست).
۴- این دو حقوق در توسعه و تدوین یکدیگر تاثیر متقابل داشتهاند از جمله تأثیر حقوق بشر در تدوین پروتکلهای الحاقی به کنوانسیونهای چهارگانه ژنف و تأثیر حقوق بشر دوستانه در تدوین کنوانسیون حقوق کودک؛
۵- قلمرو اجرایی این دو حقوق مکمّل یکدیگرند. بدین صورت که حقوق بشر هم در زمان صلح و هم در زمان جنگ قابل اجراست[۲۹] و حقوق بین الملل بشر دوستانه مطلقاٌ حقوق مربوط به زمان مخاصمات مسلحانه بینالمللی و غیر بینالمللی نیست بلکه در زمان صلح نیز حقوق بین الملل بشر دوستانه اهمیّت دارد و در این هنگام بایستی آن را توسعه داد و به آموزش آن افراد مربوطه پرداخت.
۶- در حوزۀ این دو حقوق، قواعد و مقرراتی مشترکی یافت میشود که هم در زمان صلح و هم در زمان جنگ قابلیت اجرایی دارند از جمله منع شکنجه و آزار منع رفتار بیرحمانه، منع لطمه به حیثیّت اشخاص و….
موارد مذکور در بالا مؤید رابطه میان حقوق بشر و حقوق بشر دوستانه است اما پرفسور ژان پیتکه تفاوت موجود میان این دو حقوق را به طور بسیار صریح و آشکار در سه اصل مشترک بیان میکند:
۱- اصل مصونیت که حق احترام به زندگی، تمامیّت جسمانی و ویژگیهای جدا ناشدنی از شخصیت انسان را برای هر فرد غیر رزمنده تضمین میکند؛
۲- اصل عدم تبعیض که رفتار تبعیض آمیز را به هر شکل که باشد محکوم میکند؛
۳- اصل امنیت که حق امنیت شخصی را به هر فرد انسانی اعطاء میکند؛ اما علیرغم وجود پیوند و نزدیکی میان حقوق بشر و حقوق بشر دوستانه به دلایل ذیل نمیتوان آن دو را یکی پنداشت و یا یکی را جزئی از دیگری دانست:
۱- در حقوق بشر، انسان حق دارد و نه تکلیف، بلکه تکلیف متوجه دولتهاست اما در حقوق بین الملل بشر دوستانه، دولتها و افراد، هر دو هم حق دارند و هم تکلیف.
-
- ضمانت اجرا در حقوق بشر و بشر دوستانه متفاوت است. در صورت نقص حقوق بشر، مسئولیت متوجه دولت میشود اما در صورت نقض حقوق بین الملل بشر دوستانه علاوه بر دولتها، افراد نیز مسئولیت دارند.
-
- اسناد بینالمللی حقوقی آن ها مشترک نیست مهمترین اسناد حقوق بشر شامل اعلامیّه جهانی حقوق بشر، میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میباشد ولی مهمترین اسناد حقوق بشر دوستانه شامل کنوانسیونهای لاهه و کنوانسیونهای چهارگانه ژنو و پروتکل الحاقی به کنوانسیون اخیر میباشد.
۴- سازمان ملل متحد و ارکان آن (شورای امنیت، دیوان بینالمللی دادگستری، مجمع عمومی، شورای اقتصادی اجتماعی، شورای قیمومیّت) نقش برجسته و تعیین کنندهای در توسعه حقوق بشر ایفاء نمودهاند به طوری که حقوق بشر در چارچوب سازمان ملل متحد شکل گرفته است. اما در توسعه حقوق بین الملل بشر دوستانه معاصر نقش کمیتۀ بینالمللی صلیب سرخ پر اهمیّت است. اگر چه کمیته بینالمللی صلیب سرخ در توسعه حقوق بین الملل بشر دوستانه نقش برجستهای دارد اما نمیتوان نقش سازمان ملل متحد و یا سایر نهادی بینالمللی را در این باره نادیده گرفت.
۵- در منشور سازمان ملل متحد صریحاٌ به حقوق بشر و رعایت آن اشاره شده است اما منشور، حقوق بین الملل بشر دوستانه را وسیلهای برای رسیدن به هدف اصلی خود یعنی صلح و امنیت بینالمللی قلمداد نموده است؛
۶- برخلاف حقوق بشر که تحت تاثیر سیاست بین الملل قرار گرفته و بشدّت سیاسی شده است حقوق بین الملل بشر دوستانه با نظارت و پشتیبانی کمیته بینالمللی صلیب سرخ از خلط شدن با سیاست بین الملل محفوظ مانده است؛
با در نظر گرفتن وجوه اشتراک و افتراق بین حقوق بین الملل بشر دوستانه و حقوق بشر، رابطه و نسبت موجود بین این دو حقوق به صورت ذیل ارزیابی میشود:
با انعقاد پروتکل ۱۹۷۷ در زمینه مخاصمات مسلحانه بینالمللی و غیر بینالمللی تقارب میان حقوق بشر و حقوق بشر دوستانه به روشنی ظاهر میشود و همگرایی قابل توجهی بین آن ها به وجود میآید اما این رابطه به معنی وابستگی یکی به دیگری و یا تشابه یکی با دیگری نیست. بلکه این دو شاخه حقوق بین الملل همچنان مجزا و مستقل از یکدیگر و مکمل یکدیگرند».
۲-۲- حالت جنگی
مفهوم «جنگ»، تعبیر و واژه ای است که در اندیشههای نوین حقوق بین الملل دارای خاستگاه خاصی میباشد. از این رو هر کدام از اندیشمندان، حقوق دانان و متفکران غربی به فراخور دانش خویش، به تبیین دیدگاه خود در تحلیل این مفهوم مبادرت ورزیده اند. «اپنهایم»[۳۰] در تعریف خویش از جنگ بیان میدارد: «جنگ عبارت است از جدل بین دو دولت از طریق نیروی نظامی و قوای مسلحانه با هدف غلبه و تفوق بر یکدیگر و اعمال شرایط دلخواه توسط طرف پیروز». «وردوس»[۳۱] جنگ را جدلی مسلحانه بین دولت ها تلقی می کند که در طی آن کلیه روابط صلح آمیز و مسالمت بار به حالت تعلیق و و قفه درآمده است. در تعریفی دیگر آمده است، «جنگ عبارت از مجموعه ای از اقدامات و عملیات مسلحانه و قهرآمیز است که در چهار چوب مناسبات کشورها رخ داده و موجب اجرای اصول و قواعد خاصی در مناسبات بین دو کشور و حتی در مناسبات با دیگر کشورهای ثالث نیز میگردد».
به دنبال وقوع یک جنگ با اعلان آن، روابط طرفین درگیر و نیز کشورهای دیگر تحتالشعاع قرار میگیرد و «حالت جنگ» رخ مینمایاند. در نتیجه آثار حقوقی دیگری در پی آن بروز میکند.[۳۲]
۲-۲-۱- سیر تاریخی اعلان جنگ و گشایش درگیری
رویه اعلان رسمی و صریح در آغاز یک جنگ از دیرباز در روابط بینالملل مطرح بوده و از قدمت بسیاری برخوردار است. در تفکر سنتی حقوق بینالملل، اصل مهمی درباره آغاز جنگ وجود داشته و آن «لزوم ابلاغ رسمی و صریح گشایش مخاصمات» است.
در عهد عتیق، جنگها با تشریفات خاص و آیینهای مذهبی ویژه همراه بوده است. در قرون وسطی که اوج حاکمیت دین دولتی مسیحی بر مقدّرات جوامع محسوب میشود، صدور اعلامیه جنگی یکی از شرایط و اجزای مهم و جداییناپذیر آغاز جنگ گردید. این شرط به منظور تشخیص اقدامات جنگی از حملات خائنانه و فریبکارانه بود که در آن دوران به شدت محکوم میشد. در ابتدای دوران معاصر هم اعلان جنگ همچنان مطرح بود.