انواع کباب ها
کباب صید. پس از شکار، حیوانات صید شده (مانند آهو و گوزن) را کباب کرده و تناول می کردند.
(( آورده اند که نوشین روان عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود … )) (سعدی/ گلستان ۵۴:۱۳۸۱)
کباب اسب.
((سماطی بیفکند و اسبی بکشت به دامن شکر دادشان زر به مشت…
من آن باد رفتار دلدل شتاب زبهر شما دوش کردم کباب )) (سعدی/ بوستان ۷۰:۱۳۵۹)
کوفته. قسمی طعام که از گوشت قیمه کرده و برنج و لپه و نخود سازند و آن ها را گلوله کرده و با روغن پزند.(معین)
کوفته بر سفرهی من گو مباش کوفته را نان تهی کوفته است (سعدی/ گلستان ۸۷:۱۳۸۱)
چاشنیها
نمک
نگار من چو در آید به خنده ی نمکین نمک زیاده کند بر جراحت ریشان (سعدی/ گلستان ۱۲۸:۱۳۸۱)
خردل
میازار عامی به یک خردله که سلطان شبان است و عامی گله (سعدی/ بوستان ۳۳:۱۳۵۹)
زعفران
وین عشق تو در من آفریدستند هرگز نرود ز زعفران زردی (سعدی/غزل ها ۹۶:۱۳۸۵)
سرکه
سرکه از دسترنج خویش و تره بهتر از نان دهخدا و بره (سعدی/ گلستان ۱۷۵:۱۳۸۱)
فلفل
گل آورد سعدی سوی بوستان به شوخیّ و فلفل به هندوستان (سعدی/ بوستان ۷:۱۳۵۹)
گلاب
اگر برکهاى پر کنی از گلاب سگى در وى افتد، کند منجلاب (سعدی/ گلستان ۷۱:۱۳۸۱)
شیرینی ها
حلوا
چو یک بار گفتی مگو باز پس که حلوا چو یک بار خوردند بس (سعدی/ گلستان ۱۱۷:۱۳۸۱)
شکر
هر متاعی ز معدنی خیزد شکر از مصر و سعدی از شیراز (سعدی/غزل ها ۹۴:۱۳۸۵)
قند
مرا گر تهی بود از آن قند دست سخن های شیرین تر از قند است (سعدی/ بوستان ۶:۱۳۵۹)
گل شکر. ترکیبی است از شکر و برگ گل سرخ؛ گل انگبین.(معین)
گر گل شکر خورى به تکلّف، زیان کند ور نان خشک دیر خورى، گلشکر بود (سعدی/ گلستان ۹۷:۱۳۸۱)
نبات
آنکه نبات عارضش آب حیات مىخورد
در شکرش نگه کند هر که نبات مى خورد (سعدی/ گلستان ۱۲۵:۱۳۸۱)
نوشیدنی ها
برفاب. نوشیدنی خنکی بود که در هوای گرم مینوشیدند. سعدی خود ضمن حکایتی از طرز تهیّهی آن سخن به میان آورده است:
((قدحی برفاب بر دست و شکر در آن ریخته و به عرق برآمیخته. ندانم به گلابش مطیب کرده بود یا قطره ای چند از گل رویش در آن چکیده.)) (سعدی/ گلستان ۱۲۹:۱۳۸۱)
دوغ. ماست یا شیر آمیخته با آب که با تکاندن در مشک یا به وسایل دیگر مسکهی آن را گرفته باشند.(دهخدا)
غریبی گرت ماست پیش آورد دو پیمانه آب است و یک چمچه دوغ (سعدی/ گلستان ۶۳:۱۳۸۱)
میوه ها
انار
در بوستان سرای تو بعد از تو کی بود
خندان انار و تازه به و سرخ روی سیب (سعدی/غزل ها ۲۵۶:۱۳۸۵)
انار در ادب پارسی غالبا مشبّهٌ بهای برای PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) یار است:
گمان برند که در باغ عشق سعدی را
نظر به سیب زنخدان و نار PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) است (سعدی/غزل ها ۱۴۶:۱۳۸۵)
انگور
انگور نو آورده ترش طعم بود روزی دو سه صبر کن که شیرین گردد (سعدی/ گلستان ۱۳۵:۱۳۸۱)
زکات مال به در کن که فضله رز را
چو باغبان بزند بیشتر دهد انگور (سعدی/ گلستان ۹۳:۱۳۸۱)
به
(( پس از مدتی بازآمد. آن حلق داوودی متغیر شده و جمال یوسفی به زیان آمده و بر سیب زنخدانش چون به گردی نشسته و رونق بازارش شکسته . متوقع که در کنارش گیرم.)) (سعدی/ گلستان ۱۲۶:۱۳۸۱)
پیاز
پیاز آمد آن بیهنر جمله پوست که پنداشت چون پسته مغزی در اوست (سعدی/ بوستان ۱۰۴:۱۳۵۹)
ترنج
گرش بینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را (سعدی/غزل ها ۱۰۱:۱۳۸۵)
تا به جاى ترنج در نظرت بى خبر دستها بریدندى (سعدی/ گلستان ۱۳۳:۱۳۸۱)
توت سیاه
آن خون کسی ریختهای یا می سرخ است
یا توت سیاهست که بر جامه چکیده است (سعدی/غزل ها ۱۱۷:۱۳۸۵)
حنظل. ثمر گیاهی است بقدر خربوزه خرد در نهایت تلخی که آنرا خربوزه ی ابوجهل گویند و آنچه بر درخت منحصر بیکی باشد از جمله ی سموم قتاله است، بدان جهت که تمامی قوهی سمیه درخت در آن مجتمع می شود. (منتهی الارب)
اگر حنظل خورى از دست خوشخوی به از شیرینى از دست ترشروى (سعدی/ گلستان ۹۸:۱۳۸۱)
خربزه
زیبا تر ازین صید همه عمر نکرده است
شیرین تر از این خربزه هرگز نبریده است (سعدی/غزل ها ۱۱۷:۱۳۸۵)
خرما
چو خرما به شیرینی اندوده پوست چو بازش کنی استخوانی در اوست (سعدی/ بوستان ۷:۱۳۵۹)
خیار
قاضی که به رشوت بخورد پنج خیار
ثابت کند از بهر تو ده خربزهزار (سعدی/ گلستان ۱۸۱:۱۳۸۱)