ابو طالب اخیر همانند زیدیان یمن و نیز مانند امامان پیشین زیدیه در گیل و دیلم، به شدت با اسماعیلیان نزاری در الموت دیلم مبارزه میکرد. بنابر نقل پارهای متون تاریخی وی در یک روز ۱۴۰۰ نفر از اسماعیلیان را به قتل رسانید. و بیش از ۸۸ قلعه آنها را تصرف کرد. او با محاصره روستاها و قلاع اسماعیلی نشین، آنان را به شدت در تنگنا قرار داده بود. ابوطالب اخیر دارایی و اموال اسماعیلیان را مصادره میکرد و خانواده هایشان به اسارت میبرد. دشمنی وی با نزاریان الموت به قدری عمیق بود که حتی توبه رویگردانان اسماعیلی را نیز نمیپذیرفت. او افراد غیر اسماعیلی را نیز به سبب ارتباط با اسماعیلیان با مجازات مرگ روبرو میکرد. در این زمینه برخی گزارش میکنند که به دستور ابوطالب اخیر تمام اعضای یک گروه هفت نفری را به دلیل حضور یک اسماعیلی وعدم تشخیص آن یک نفر، به قتل رساندند.
۳-۱-۳۲-۵- روابط او با زیدیان بیرون از گیل ودیلم
برای نخستین بار در حیات زیدیان ایران، امامت ابوطالب اخیر مورد پذیرش زیدیان خارج از منطقه گیلان نیز قرار گرفت. زیدیان نواحی مختلف مانند مکه و مدینه ویمن با وی بیعت کردند.[۹۲۹] امری که نگرانی خلفای عباسی را به دنبال داشت.[۹۳۰] در ادامه از روابط ابوطالب اخیر با زیدیان خارج از گیل ودیلم سخن خواهیم گفت.
۳-۱-۳۲-۵-۱- ارتباط با حاکم زیدی عمان و اعزام نیرو به آن دیار
ابوطالب اخیر با حکمران عمان که فردی زیدی مذهب بود ارتباط برقرار کرد.[۹۳۱] از آنجاییکه بیشتر مردم عمان از خوارج بودند.[۹۳۲] ابوطالب اخیر پانصد جنگجو، ظاهرا از گیلان را به همراه اموالی برای یاری حاکم عمان به آن دیار فرستاد. این جنگجویان از شرق وارد عمان گردیدند.[۹۳۳] از اقدامات این نیروها در عمان گزارشی در دست نیست. گویا آنها بنا داشتند پس از انجام ماموریت در عمان رهسپار یمن شوند. ولی بنابر دلائلی نامعلوم موفق به انجام سفر به یمن نشدند.[۹۳۴]
۳-۱-۳۲-۵-۲- در خواست وی از علی بنحمزه بنبرای ترویج امامتش در یمن
ابوطالب اخیر برای برای گسترش و فراگیر کردن امامتش در منطقه یمن به عنوان پایگاه سنتی زیدیان هاودی مذهب بسیار تلاش مینمود. او در این راستا با ارسال نامهای یکی از نوادگان هادی الی الحق به نام علی بنحمزه بنابی هاشم را مامور این کار کرد.[۹۳۵] اما علی بنحمزه ضمن بیعت با وی از پذیرش این مسولیت به خاطر عدم همراهی مردم یمن، خود داری نمود.[۹۳۶] ناگفته نماند که نویسنده کتاب طبقات الزیدیه به اشتباه زمان مرگ علی بنحمزه را در سال ۴۷۷ق ذکر کرده است.[۹۳۷] در حالی که قیام ابوطالب اخیر در سال ۵۰۲ق صورت گرفته است.
۳-۱-۳۲-۵-۳- درخواست از شرف الدین هادوی برای قیام در یمن
ابوطالب اخیر در سال ۵۱۱ق در طی نامهای از شرف الدین ابوعبدالله حسین بنهادی از نوادگان امام هادی درخواست قیام در یمن را می کند.[۹۳۸]وی در این نامه نسبتا بلند مباحث امور حکومت داری را نیز برای او یاد آور میشود.[۹۳۹] از پذیرش و یا عدم پذیرش این تقاضا از سوی شرف الدین هادوی چیزی در منابع ذکر نشده است.
۳-۱-۳۲-۵-۴- اعزام برخی از علمای زیدی ایران به یمن
ابوطالب اخیر جمعی از عالمان زیدی را به سرپرستی ابوطالب بننصر از فقهای برجسته زیدیه برای دعوت به امامت خویش به سوی یمن اعزام نمود. این گروه که متشکل از علمای ناصری و هادوی ایران بود. ابتدا به مکه رفتند و در بین حجاج یمن، جبال، ری، طبرستان، گیل ودیلم دعوت به امامت ابوطالب اخیر را مطرح کردند. آنگاه رهسپار یمن شدند و در آنجا محسن بنحسن از نوادگان امام هادی الی الحق را به عنوان نماینده ابوطالب اخیر برگزیدند. لازم تذکر است یکی از افراد این گروه اعزامی شخصی به نام عبدالجلیل قزوینی میباشد.[۹۴۰] که نویسندگان زیدی او را از علمای زیدیه برشمردهاند.[۹۴۱] در باره این فرد اطلاعی نداریم. وی نمیتواند همان نویسنده امامی کتاب النقض و زنده در سال ۵۵۰ق باشد. زیرا هیچ گزارشی او از این سفر در کتاب النقض ذکر نکرده است. افزون بر این سفر علمایی زیدی به یمن بین سالهای ۵۱۱ق تا ۵۱۳ق صورت گرفته است[۹۴۲] ودر آن زمان عبدالجلیل جوان بوده است. البته ابنبابویه رازی (زنده ق ۶) در کتاب الفهرست علاوه بر نویسنده کتاب النقض از سه نفر از علما به نامهای۱- ابوسعید عبدالجلیل بنعیسی بنعبدالوهاب رازی متکلم[۹۴۳] ۲- رشید الدین ابوسعید عبدالجلیل بنابی الفتح مسعود بنعیسی رازی متکلم[۹۴۴] ۳- رشیدالدین عبدالجلیل بنابی المکارم بنابی طالب واعظ،[۹۴۵] سخن به میان میآورد که هیچ کدام به قزوینی مشهور نیستند. دو نفر نخست اهل ری میباشند. احتمال میرود نفر سوم قزوینی و همان عالم زیدی مذهب بوده باشد. و یا آنکه عبدالجلیل یاد شده فردی غیر از اینان بوده است.
۳-۱-۳۲-۵-۵- انتصاب محسن بنحسن هادوی در یمن
همان طور که ذکر شد علمای اعزامی زیدیه ایران، یکی از نوادگان امام هادی الی الحق به نام محسن بنحسن بنناصر بنحسن بنعبدالله بنمحمد بنمختار بنناصر بنهادی الی الحق را به عنوان نماینده به عنوان نماینده ابوطالب اخیر در یمن برگزیدند.[۹۴۶] از اینرو محسن بنحسن هادوی مناطقی را در یمن مانند صعده، نجران، جوفین، ظواهر، حمیر، را به نام ابوطالب اخیر تصرف نمود.[۹۴۷] به نظر میرسد همه زیدیان یمن از امامت ابوطالب اخیر نپذیرفته بودند و از اینرو در سال ۵۱۳ق محسن بنحسن هادوی را در صعده به قتل رساندند.[۹۴۸]
۳-۱-۳۲-۶- انتقامجویی ابوطالب اخیر از مردم صعده یمن
از آنجاییکه ابوطالب اخیر در پی گسترش امامتش بر یمن بود تا بتواند رهبری زیدیان جهان اسلام را از آن خود نماید. لذا قتل محسن بنحسن هادوی توسط مردم صعده برای وی شکست بزرگی محسوب میشد. او برای جبران شکست و پی گیری فعالیت محسن هادوی و نیز انتقام از مردم صعده یمن، یکی از سادات دیلم (نام او معلوم نیست) را روانه یمن کرد.[۹۴۹] نماینده دیلمی ابوطالب اخیر با حمایت محمد بنعلیان اسعد بحیری از علمای زیدی یمن و نیز با مساعدت مالی امیر غانم بنیحیی سلیمانی به خاطر قتل محسن هادوی شهر صعده را ویران نمود.[۹۵۰] از سرانجام تحرکات دیلمی و نیز ادامه فعالیت ابوطالب اخیر چیزی دانسته نیست.
۳-۱-۳۲-۷- فرجام کار ابوطالب اخیر در گیل و دیلم
ابوطالب اخیر پس از جنگ و ستیز با حسنی گرگانی و نیز بد رفتاری با مردم گیلان و در پی آن اعتراضات علمای زیدیه، جایگاه مردمی خویش را رفته رفته از دست داد.[۹۵۱] برخی از زیدیان آن روزگار افول زیدیه در دیلم را ناشی از درگیری ابوطالب اخیر و حسنی گرگانی دانستهاند.[۹۵۲] از اینرو ابوطالب اخیر در ناحیه تنهجان دیلم به نوعی منزوی گردید.[۹۵۳] و از آنجا گهگاهی به گیلان لشکرکشی میکرد. که این حملات شکستها و نیز پیروزیهای را به دنبال داشت.[۹۵۴] به نظر میرسد ابوطالب اخیر برخلاف جایگاه ممتازش در یمن وعمان، به دلیل سوء رفتارش در گیل و دیلم از پایگاه قوی برخوردار نبوده است. از همین روست اودر نامهای به یکی نمایندگانش در یمن، به تحقیر زیدیان گیل ودیلم حتی ری و خراسان میپردازد.[۹۵۵] سر انجام وی پس از هجده سال حکومت در گیلان ودیلمان، در سال ۵۲۰ق در روستای فیتوک تنهجان چشم از جهان فروبست. او را طبق وصیتاش مخفیانه در آن روستا به خاک سپردند. تا از جسدش از نبش قبر و اهانت اسماعیلیان در امان بماند.[۹۵۶] از اینرو محل دقیق گور ایشان نامعلوم میباشد.
۳-۱-۳۳- قیام حسن حسنی گرگانی (م نیمه اول قرن ۶) در گیلان
همان طور که قبلا ذکر شد در زمان حکومت ابوطالب اخیر (م۵۲۰ق) در گیل ودیلم یکی از سادات حسنی که اصالتی گرگانی داشت در هوسم قیام کرد و مردم را به امامت خویش دعوت مینمود.[۹۵۷] از نسب و زمان دقیق قیام وی چیزی دانسته نیست. نویسنده الحدائق الوردیه از نسبت «حسنی» او سخن به میان آورده است.[۹۵۸] از این میتوان گفت حسنی گرگانی از نسل امام حسن مجتبی (ع) بوده است. برخی از نویسندگان، شجاعت حسنی گرگانی را همانند دلاوری هادی الی الحق حسنی رسی (م۲۹۸ق) دانستهاند.[۹۵۹] از اینرو احتمال میرود او از نوادگان هادی الی الحق باشد و این تشبیه نیز بدین سبب صورت گرفته است. به هر روی حسنی گرگانی نتوانست در هوسم در برابر ابوطالب اخیر مقاومت کند از اینرو به سوی لاهیجان گریخت. و در آنجا نیز از حملات ابوطالب اخیر در امان نبود. لذا به ناچار به همراه یاران اندک خود رهسپار ناحیه خانکجا در حوالی رودخانه سفید رود گردید[۹۶۰] و ظاهرا در آنجا مورد حمایت مردم گیلان قرار گرفت.[۹۶۱] سر انجام وی در خانکجای گیلان از دست نیروهای ابوطالب اخیر متحمل شکست شد و ناگزیر به ترک گیل و دیلم گردید.[۹۶۲] حسنی گرگانی مدتی را در خارج از گیل ودیلم به سر برد. تا آنکه دوباره پس از مرگ ابوطالب اخیر به گیل و دیلم بازگشت و بر متصرفات وی تسلط یافت.[۹۶۳] اما مدتی بعد او به محض ورود به تنهجان دیلم پایگاه و مدفن دشمن دیرینهاش ابوطالب اخیر توسط تنهجانیها دستگیر و پس ازمدتی کوتاه به دستور بزرگان آن سامان به قتل رسید. و در قریه فیتوک تنهجان دفن گردید.[۹۶۴] البته پس از چندی با سیطره اسماعیلیان بر ناحیه تنهجان، قبر وی توسط آنان نبش و جسدش سوزانده شد.[۹۶۵]
۳-۱-۳۴- قیام ابوهاشم علوی (م ۵۲۶ق) در گیل ودیلم
ابوهاشم یا باهاشم علوی در حوالی سال ۵۲۶ق در گیل ودیلم قیام کرده و مردم را به سوی خویش دعوت مینمود.[۹۶۶] از نام و نسب ونیز زمان دقیق قیام وی چیزی دانسته نیست. افزون بر این یوسف بنابی الحسن گیلانی نیز در نامهاش وی را در شمار امامان زیدیه گیل و دیلم ذکر نکرده است. او نیز مانند سایر امامان زیدی با همسایگان اسماعیلی مذهب خود در الموت به شدت مخالف میورزید. ابوهاشم علوی در راستای اسماعیلی ستیزی به مردم مناطقی چون خراسان نامه مینوشت. و آنان را بر علیه اسماعیلیان تحریک میکرد.[۹۶۷] این موضوع موجب شد، تا کیا بزرگ امید (م۵۳۲ق) رهبر اسماعیلیان نزاری در سال ۵۲۶ق لشکری را برای سرکوب وی روانه دیلم سازد.[۹۶۸] لشکریان اسماعیلی در دیلم پس از در گیری او را به اسارت خود در آورده و به سوی الموت فرستادند.[۹۶۹] بنابر گزارش ابوالقاسم کاشانی (م۷۳۶ق) علمای اسماعیلیه در آنجا درباره حقانیت مذهبشان با ابوهاشم به مناظره پرداختند. تا جای که وی از عقاید خود دست بر داشته و درخواست عفو نمود.[۹۷۰] اما با وجود تقاضای بخشش از سوی او، به دستور کیا بزرگ امید در الموت کشته و جسدش نیز سوزانده شد.[۹۷۱] قتل ابوهاشم علوی به دست اسماعیلیان، در سالهای بعد علاوه بر زیدیان[۹۷۲] از سوی برخی از نویسندگان امامیه نیز مورد توجه بوده است.[۹۷۳] نا گفته نماند که در سال ۵۴۶ق نیز فرزند ابوهاشم علوی به نام هادی کیا و برادر زادهاش و تعدادی از زیدیان به دست اسماعیلیان، اسیرو تعدادی از آنان نیز کشته شدند. تنها هادی کیا به الموت برده شد.[۹۷۴] از سرانجام او نیز گزارشی در دست نیست.
۳-۱-۳۵- قیام کیا حسن گرگانی (جرجانی) (نیمه اول قرن ۶) در دیلم
قطب الدین کیا حسن گرگانی برادر زاده منتهی[۹۷۵] یا منتمی[۹۷۶] بنابی زید یا ابی عبدالله ابراهیم بنعبدالله بنکیاکی علی بنابی زید بکرآبادی بنعیسی بنزید بنعلی بنعیسی بنیحیی بنحسین بنزید الشهید بنزین العابدین (ع)[۹۷۷] در دهه های نخستین قرن ششم در دیلم قیام کرد.[۹۷۸] نام پدر او دانسته نیست. ولی خاندان وی در بکرآباد گرگان سکونت داشتهاند.[۹۷۹] ابنابیالرجال (م) او را از دانشمندان برجسته زیدیه و از فقهاء مکتب فقهی امام مؤید بالله هارونی بر میشمارد.[۹۸۰] گرگانی پس از قیام در گیل ودیلم، در شهر نیشابور نیز رفت و آمد داشته است.[۹۸۱] از چگونگی و نحوه قیام وی چیزی نمیدانیم. او در سال ۵۲۸ق[۹۸۲] یا۵۲۷ق،[۹۸۳] به دست دو تن از فداییان اسماعیلی به نامهای ابا منصور اقشیدی یا بنداری و ابراهیم جرابادی (خرآبادی) در تنهجان (تیمجان) دیلم ترور گردید.[۹۸۴] و پس از چندی اسماعیلیان جسدش را از گور برآورده به آتش کشیدند.[۹۸۵] عبدالجلیل قزوینی در این باره مینویسد: «سیدحسن کیا جرجانی را ملحدان بکشتند و از گور برآوردند و بسوختند.»[۹۸۶] احتمال میرود، وی در سال ۵۲۷ق به دست اسماعیلیان ترور و در سال ۵۲۸ق توسط آنان نبش قبر گردیده است. ناگفته نماند که در سال ۴۹۴ق یا سال ۵۱۰ق نیز اسماعیلیان در گرگان منتهی علوی عموی حسن گرگانی و مفتی مردم گرگان را به قتل رسانده بودند.[۹۸۷] لازم به تذکر است که نامبرده غیر از سید حسن گرگانی قیام کننده زمان ابوطالب اخیر (م۵۲۰) میباشد. (قبلا به او اشاره کردیم) چون حسن گرگانی زمان ابوطالب اخیر از نسل امام حسن (ع) و در گیلان قیام کرده و در تنهجان به دست طرفداران ابوطالب اخیر به قتل رسیده است. اما همانگونه که بیان شد، سید حسن گرگانی متوفای ۴۲۷ق از تبار امام حسین (ع) و در دیلم قیام کرده و توسط دو تن از اسماعیلیان کشته شده است.
۱-۳-۳۶- قیام عمادالدین قزوینی (احتمالاً نیمه اول قرن۶) در گیلان
ابوشرف عمادالدین عبدالعظیم بنحسین بنعلی حسنی[۹۸۸] یا حسینی قزوینی در گیلان قیام کرد، و مردم آن سامان نیز امامت وی را پذیرفتند.[۹۸۹] از زمان قیام و نیز از نسب کامل او چیزی دانسته نیست. وی نیز با اسماعیلیان دشمنی میورزید. عبدالجلیل قزوینی (م قرن ۶ق) در این باره مینویسد: «سید عمادالدین عبد العظیم حسنی قزوینی امام جیلان و دیلمان و نقیب حضرت سلطان و جهاد او با ملحدان همه طوایف را معلوم است».[۹۹۰] عمادالدین قزوینی با آنکه در گیلان با اقبال گسترده مردم آنجا قرار گرفته بود به دلایل نامعلومی گیلان به مقصد قزوین ترک گفت.[۹۹۱] وی در قزوین منصب نقابت سادات را بر عهده گرفت.[۹۹۲] ودر آن شهر مورد احترام امراء و علماء اهل سنت قرار داشت.[۹۹۳] از سال وفات ایشان چیزی نمیدانیم.
۳-۱-۳۷- قیام اشرف بنزید حسنی (م۵۵۴ق) در گیلان
اشرف بنزید حسنی در سال ۵۴۴ق در گیلان قیام کرد. وبسیاری از مردم بدو پیوستند.[۹۹۴] از نسب اشرف بنزید چیزی نمیدانیم ولی با توجه به شهرت حسنی احتمال میرود از نسل امام حسن (ع) بوده باشد. البته بعضی از نویسندگان متاخر به اشتباه او را حسینی پنداشتهاند.[۹۹۵] در قرون پسینی از وی با عنوان جلال الدین اشرف نام برده شده است.[۹۹۶] اشرف بنزید در سمرقند میزیست.[۹۹۷] و از آنجا ابتدا به مازندان آمد. ظاهرا پیش شاه غازی بنرستم (م۵۵۸ق) حاکم مازنداران نیز رفت. آنگاه رهسپار گیلان گردید.[۹۹۸] دعوت او در آغاز با اقبال قابل توجه مردم لاهیجان گیلان روبرو گشت.[۹۹۹] ولی در پی مخالفت جمال الدین ابویوسف بنعلی خانکجی از علمای زیدیه و از اساتید یوسف بنابی الحسن گیلانی، پیروانش از وی دست کشیدند. و از اینرو او تا آخر عمر منزوی گردید.[۱۰۰۰] دلیل این مخالفت بر ما پوشیده است. شاید مشهور نبودن اشرف بنزید موجب این موضع گیری شده است. چه اینکه یوسف بنابی الحسن (زنده ۶۰۷ق) از ایشان با تعبیر «علوی غریب» «سیدی گمنام» یاد می کند.[۱۰۰۱] البته پس از مرگش امامت او در نزد بزرگان زیدیه مورد تایید قرار گرفت.[۱۰۰۲] اشرف بنزید نیز مانند سایر رهبران زیدیه در مبارزه و کشتار اسماعیلیان بسیار سرسختی به خرج میداد.[۱۰۰۳] وی سرانجام در سال ۵۵۴ق[۱۰۰۴] در روستای کجاین (کوچان) واقع در ناحیه تجن گیلان در گذشت.[۱۰۰۵] قبر او هماره در طول تاریخ مورد زیارت و توجه اهالی گیلان قرار داشته است. به گونهای برخی از سرداران خاطی آل کیا برای فرار از مجازات امیران کیایی بدآنجا پناهنده میشدند.[۱۰۰۶] امروزه قبر او در شهر آستانه اشرفیه قرار گرفته و به اشتباه به سید جلال الدین حسن یا ابراهیم بنموسی بنجعفر (ع) مشهور است.[۱۰۰۷]
۳-۱-۳۸- حکومت ابوالرضا رسی علوی (نیمه دوم قرن۶) در گیل و دیلم
ابو رضا هادی بنالناصر للحق رضا بنداعی بنحسین[۱۰۰۸] بنمحمد المرتضی بنیحیی (هادی الی الحق) بنحسین بنقاسم رسی بنابراهیم بناسماعیل بنابراهیم بنحسن بنحسن مجتبی (ع) در گیل و دیلم حکمفرما بوده است.[۱۰۰۹] نیز نقابت علویان آن سامان را برعهده داشته است.[۱۰۱۰] ابنفندق (م۵۶۵ق) در باره وی مینویسد: «الملک السید الاجل ملک الاشراف والجیل و الدیلم»[۱۰۱۱] از این سخن بر میآید که وی در عصر ابنفندق زندگی میکرده است. احتمالاً همو بوده است در سال ۵۲۱ق به همراه نیروهای دیلمی به منظور رویاروی با مسعود سلجوقی برادر زاده سلطان سنجر سلجوقی، به کمک اصفهبد شاه غازی رستم (م ۵۵۸ق) حاکم مازنداران شتافت. ابناسفندیار این باره مینویسد: «کیا بزرگ الداعی الی الحق الهادی با پنج هزار دیلم به مدد اصفهبد آمد و شاه غازی رستم صحت یافته با لشکر خویش رسید و مسعود از اصفهبد بترسید…»[۱۰۱۲] بنابر این او در دهه های بیست و سی و حتی چهار بر بخشهای از گیل ودیلم تسلط داشته است. منصوربالله به نقل از یوسف بنابی الحسن ضمن برشمردن ائمه و علما ی پیشگام زیدی در مبارزه با اسماعیلیان از فردی به نام هادی و با لقب ناصر سخن به میان میآورد.[۱۰۱۳] که احتمال میرود او همان ابورضا هادی باشد و به لقب پدرش ناصر ملقب بوده است. از پایان کار ابورضا هادی علوی آگاهی نداریم.
۳-۱-۳۹- قیام حسنی غزنوی[۱۰۱۴] (نیمه دوم قرن ۶) در گیلان
بنابر گزارش یوسف بنابی الحسن، پس از قیام اشرف بنزید حسنی (م۵۵۴ق) سالها کسی از علویان در گیلان قیامی انجام نداد. تا اینکه در سال ۵۶۳ق یکی از علویان به نام علی بنمحمد حسنی از شهر غزنی خراسان به گیلان آمده و در آنجا قیام کرد.[۱۰۱۵] از نسب دقیق وی چیزی دانسته نیست. او در گیلان به ترویج مذهب زیدیه پرداخت. برای عدالت گستری و مقابله با ستمکاران تلاش فراوانی را به عمل آورد.[۱۰۱۶] حسنی غزنوی هیچگاه مردم را به سوی خویش دعوت نکرد بلکه مخفیانه آنان به امامت متوکل علی الله احمد بنسلیمان (م۵۶۶ق) امام زیدیان یمن فرا میخواند.[۱۰۱۷] از اینرو احتمال میرود وی به توصیه متوکل علی الله یمنی از عزنه به سوی گیلان عزیمت کرده است. به هر روی مدتی از قیام غزنوی نگذشته بود که یکی دیگر از علویان به نام محمد بناسماعیل داودی در گیلان قیام کرد. سید غزنوی از رویارویی با وی عاجز ماند و از اینرو منزوی گردید.[۱۰۱۸] او به خاطر درگیری با سید داودی از تبلیغ آشکارا برای متوکل علی الله یمنی پرهیز میکرد. چرا که جو گیلان برای دعوت یک امام ساکن در خارج از گیل ودیلم مهیا نبود.[۱۰۱۹] در حالی که سید داودی در گیلان مردم به امامت خود دعوت مینمود. از سرانجام کار و نیز زمان مرگ سید غزنوی هیچ گونه اطلاعاتی در دست نیست. قبر وی ظاهرا در ناحیه کیسم لاهیجان قرار داشته است ودر قرن نهم امیران آل کیا به زیارت مرقدش میرفتند.[۱۰۲۰]
۳-۱-۴۰- قیام داودی حسنی (م اواخر قرن ۶) در گیلان
همانطور که گفته شد اندکی همزمان با قیام علی بنمحمد غزنوی در سال ۵۶۳ق یکی دیگر از علویان به نام محمد بناسماعیل داودی از نسل داود بنعلی بنعیسی بنمحمد بنقاسم بنحسن بنزید بنامام حسن مجتبی (ع) در گیلان قیام کرد. و اهالی گیلان را به امامت خویش دعوت نمود.[۱۰۲۱] او گرایشی فلسفی داشت و کتابی به در این زمینه نام «الوسیله الی الفضیله» نگاشته بود که یوسف بنابی الحسن گیلانی در باره آن کتاب مینویسد: «من آن کتاب را یافتم که مانند کتاب المنقذ من الضلال ابوحامد غزالی بود بلکه مطالبش از کتاب المنقذ هم عمیقتر بود. وی در این کتاب پارهای از مسائل اسلامی را با پارهای دیگر تلفیق کرده بود.»[۱۰۲۲] بنابر این برخی از علمای زیدیه مانند ابومنصور بنعلی بناصفاهان امامت او را نپذیرفته وبا امامت وی به مخالفت برخاستند. و گروهی دیگر از عالمان زیدی و به تعبیر یوسف بنابی الحسن «الفقهاء المتساهلین فی الشرع» از او حمایت کردند.[۱۰۲۳] سید غزنوی در برابر سید داودی تاب مقاومت نداشت و گوشه نشین گردید.[۱۰۲۴] این امر نشان دهنده قدرت زیاد و اقبال مردمی سید داودی در گیلان میباشد. سید داودی بسیاری از پیروان سید غزنوی را مورد پیگرد و آزار و اذیت قرار داد.[۱۰۲۵] عدهای از بزرگان زیدی این کشمکشهای سید داودی با سید غزنوی را موجب افول زیدیه دانستهاند. [۱۰۲۶] او به مدت سی سال در منطقه گیلان حکمرانی کرد. برخی دوران حکومت وی را پراز جور وستم توصیف کردهاند. [۱۰۲۷]از سرانجام کار سید داودی آگاهی نداریم.
۳-۱-۴۱- قیام محمد مویدی علوی (م قرن ۶) در گیلان
در دهه ۵۷۰ق یکی از علویان به نام محمد از نوادگان امام مؤید بالله احمد بنحسین بنهارون بنحسین بنمحمد بنهارون بنمحمد بنقاسم بنحسن بنزید بنامام حسن (ع) در گیلان قیام کرد.[۱۰۲۸] از زمان دقیق و سرنوشت قیام و نیز سلسله نسب وی تا مؤید بالله چیزی نمیدانیم.
۳-۱-۴۲- قیام المنتقم لدین الله ازرقی علوی (م قرن ۶) در گیلان
یکی از علویان به نام احمد ازرقی و ملقب به «المنتقم لدین الله» در قرن ششم در منطقه گیلان قیام کرد.[۱۰۲۹] و در آن دیار بر یکی از مخالفانش به نام طمیس پیروز شد.[۱۰۳۰] او در نزد نویسندگان زیدی به ازرقی کبیر مشهور است.[۱۰۳۱] از زمان دقیق و چگونگی قیام و نیز نسب وی هیچگونه اطلاعی در دست نیست. برخی از زیدیان ازرقی را فردی عالم و مروج مذهب امام هادی الی الحق در گیلان، توصیف کردهاند.[۱۰۳۲] از فرجام کار وی نیز چیزی نمیدانیم.
۳-۱-۴۳- حکومت رضا بنهادی علوی (م اواخر قرن ۶) در دیلم
بررسی تاریخ تشیع در گیلان و دیلمان ۹۱۱