هیجان ها، به ما کمک میکنند تا با دیگران ارتباط برقرار کنیم و نوعی نظریه ذهن مشترک را تشکیل میدهند. افراد مبتلا به نشانه آسپرگر[۴۸] یا در خود ماندگی[۴۹] نمی توانند هیجان های دیگران را به درستی ارزیابی کنند، که این امر اغلب به رفتارهای بین فردی نامناسب و بدکار منجر می شود (بارون-کوهن[۵۰] و همکاران، ۲۰۰۹). این ناتوانی در شناسایی، نام گذاری، افتراق گذاری، و مرتبط ساختن هیجان ها با رویدادها، الکسی تایمی نامیده می شود و با انواع گوناگونی از مشکلات، و از جمله سوء مصرف مواد، اختلالات خوردن، اختلال اضطراب منتشر، اختلال استرس پس از سانحه، و مشکلاتی دیگر همراه است (تیلور، ۱۹۸۴).
در نظریه پذیرش و تعهد و نظریه های اخیر، اجتناب تجربی[۵۱] به عنوان عامل مهمی در سبب شناسی و تداوم آسیب شناسی روانی در نظر گرفته می شود (کینگستون، کلارک، رمینگتن[۵۲]، ۲۰۱۰). اجتناب تجربی به ارزیابی های منفی افراطی از حس ها، احساسات و افکار خصوصی نا خواسته و عدم تمایل به تجربه کرن این رویدادها و تلاش های عمدی برای کنترل یا فرار از آن ها اطلاق می شود (کلارک و تیلر، ۲۰۰۹). اجتناب تجربی شامل مجموعه ای از سازههای مرتبط به هم است و فرونشانی تفکر (ونزلاف و وگنر[۵۳]، ۲۰۰۲)، فرونشانی هیجانی (گراس و لوینسون، ۱۹۹۳)، مقابله اجتماعی (پنلی، توماکا و ویب[۵۴]، ۲۰۰۲) و ارزیابی مجدد (لازاروس،۱۹۹۳) را شامل می شود. نقش این فرایند فرا تشخیصی در شکل گیری و تداوم بسیاری از اختلالات روانی پر رنگ شده است (کلارک و تیلر، ۲۰۰۹) و پژوهش های بسیاری رابطه آن را با آسیب شناسی و نحوه شکل دادن اختلالات روانی نشان دادهاند.
با استناد به مطالب ذکر شده، این پژوهش در پی بررسی تاثیر درمان گروهی مبتنی بر تنظیم هیجان برناگویی خلقی و اجتناب تجربی در بیماران مبتلا به سوء مصرف مواد با همبودی اختلال شخصیت مرزی میباشد به امید آن که بتواند در درمان و تخفیف این علائم ناتوان کننده مؤثر و مفیدواقع شود.
۱-۳-اهمیت و ضرورت پژوهش
سوء مصرف و وابستگی به مواد یکی از معضلات بزرگ زیستی، روانی و اجتماعی است که تمام کشورها به نوعی با آن دست به گریبان هستند. کشور ما به دلیل موقعیت ژئو پولتیک[۵۵]، بیشتر در معرض خطر قرار دارد. این مشکل نه تنها فرد معتاد بلکه کل سیستم خانواده را در بر میگیرد و پیامدهای مختلفی بالاخص عوارض روانی را هم برای فرد مصرف کننده و هم برای سایرین که به نوعی با او در ارتباطند به همراه می آورد (دهکردى زاد، فرجام، و دریس، ۱۳۸۳).
هنگامی که فرد برای مصرف مواد تحت فشار قرار میگیرد، مدیریت مؤثر هیجان ها، خطر سوء مصرف را کاهش میدهد. توانایی مدیریت هیجان ها باعث می شود که فرد در موقعیت هایی که خطر مصرف مواد بالا است، از راهبردهای تنظیم هیجان مناسب استفاده نماید. افرادی که تنظیم هیجانی بالایی دارند، در پیشبینی خواسته های دیگران توانایی بیشتری دارند. آن ها فشارهای ناخواسته دیگران را درک و هیجان های خود را بهتر مهار میکنند و در نتیجه در برابر مصرف مواد مقاومت بیشتری نشان میدهند (تریندیال و جانسون[۵۶]، ۲۰۰۲). در مقابل کسانی که تنظیم هیجانی پایین تری دارند، برای مقابله با هیجان منفی خود، اغلب به سوی مصرف مواد کشیده میشوند (مهرابی و همکاران، ۱۳۹۳).
با توجه به این که بسیاری از معتادین به مواد مخدر از اختلالات و آسیب های روانی رنج میبرند، اختلال شخصیت از بارزترین اختلالاتی است که این گروه به آن مبتلا هستند (شاهی، غفاری، و قاسمی، ۲۰۱۱). در مطالعه ای انجام شده افراد معتاد در مقایسه با جمعیت عادی در کلیه مقیاس های بالینی آزمون ام. ام. پی. آی[۵۷] نمرات بالاتری داشته اند و این تفاوت ها از نظر آماری معنی دار بوده است. حدود ۸/۷۷ درصد از گروه مبتلا به سوء مصرف مواد از نوعی آشفتگی روانی در رنج بوده اند، در حالی که رقم فوق برای جمعیت غیر معتاد ۲/۲۶ درصد بوده است. ۳/۴۱ درصد از معتادان مشکوک به اختلالات شخصیت بوده اند (پهلویان، امیرزرگر، فرهادی نسب، و محجوب، ۲۰۰۳). اهمیت موارد ذکر شده ضرورت استفاده از مداخلات روانپزشکی و روانشناسی را در پیشگیری و درمان علائم ناتوان کننده اختلال سوء مصرف مواد را تأیید می کند.
۱-۴-اهداف پژوهش
با توجه به مسئله پژوهشی ذکر شده، این پژوهش در پی تحقق این اهداف خواهد بود:
الف) هدف اصلی
تبیین اثر بخشی درمان گروهی مبتنی بر تنظیم هیجان بر ناگویی خلقی و اجتناب تجربی در افراد مبتلا به سوء مصرف مواد با همبودی اختلال شخصیت مرزی.
ب) اهداف جزئی
۱- بررسی اثربخشی درمان گروهی مبتنی بر تنظیم هیجان بر ناگویی خلقی در افراد مبتلا به سوء مصرف مواد با همبودی اختلال شخصیت مرزی.
۲-بررسی اثر بخشی درمان گروهی مبتنی بر تنظیم هیجان بر اجتناب تجربی در افراد مبتلا به سوء مصرف مواد با همبودی اختلال شخصیت مرزی.
۱-۵- تعریف مفهومی متغیرها
۱-۵-۱-درمان تنظیم هیجان گراس
گراس (۲۰۰۲) مدل فرایندی درمان مبتنی بر تنظیم هیجان را ارائه کرد که شامل پنج مرحله (شروع، موقعیت، توجه، ارزیابی و پاسخ) است و به اعتقاد وی هر مرحله از فرایند تولید هیجان، یک هدف نظم دهی بالقوه دارد ومهارتهای نظم جویی کننده هیجان میتوانند در نقاط مختلف این فرایند اعمال شوند (گراس و تامپسون[۵۸]، ۲۰۰۷). گراس مدل فرایندی تنظیم هیجان را پشنهاد کردهاست (گراس و جان، ۲۰۰۳). بر طبق مدل گراس (گراس، ۲۰۰۱) تنظیم هیجان شامل همه راهبردهای آگاهانه و غیر آگاهانه می شود که برای افزایش، حفظ و کاهش مؤلفه های هیجانی، رفتاری و شناختی یک پاسخ هیجانی به کار برده می شود. پاسخ های هیجانی، اطلاعات مهمی درباره تجربه فرد در ارتباط با دیگران فراهم میکنند. با این اطلاعات، انسانها یاد می گیرند که در مواجهه با هیجانات چگونه رفتار کنند، چگونه تجارب هیجانی را به صورت کلامی بیان کنند، چه راهکارهایی را در پاسخ به هیجانها به کار گیرند و در زمینه هیجان های خاص چگونه با دیگران رفتار کنند (اسماعیلی، ۲۰۱۱ ).
۱-۵-۲- اختلال سوء مصرف مواد