موانع تجاری سازی
اگرچه تحقیقات بسیاری موانع موجود در فرگرد تجاری سازی را بررسی نموده اند، اما متاسفانه اکثر تحقیقات انجام شده در حوزه علوم فنی – مهندسی متمرکز گشته اند. می توان گفت تجاری سازی در جهان در حوزه علوم فنی – مهندسی پیشرفت بسیاری نموده است اما تجاری سازی در حوزه علوم انسانی نسبت به آن در جایگاه عقب تری قرار دارد. در ایران تجاری سازی در حوزه علوم انسانی در ابتدای مسیر قرار دارد به طوری که به تازگی با مطرح نمودن الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت، این مساله مورد توجه قرار گرفته است در حال حاضر کشور آمریکا تنها کشوری است که فناوری های نرم در حوزه علوم انسانی را به رسمیت شناخته و امکان ثبت آن ها را فراهم نموده است(OECD,1997). اگر چه محققان ابتدا به دنبال بررسی تحقیقاتی بوده اند که موانع تجاری سازی را در حوزه علوم انسانی بررسی کرده اند، اما متاسفانه در این راستا تحقیق قابل ذکری یافت نشد، در این میان فقط می توان به تحقیق کاکبورن اشاره نمود که موانع تجاری سازی در حوزه علوم انسانی را بدین شرح شناسایی نموده است: عدم وجود قوانین حمایت کننده تجاری سازی دانش، عدم توجه به پیامدهای تجاری سازی در حوزه های فناوری نرم، فقدان روش های تحقیق بین رشته اس متناسب با مفهوم تجاری سازی دانش، عدم وجود حلقه های ارتباطی مناسب در این حوزکوک برن و های اسمیت،2001). برخی از عمده ترین موانعی که به کرات توسط محققان در فراگرد تجاری سازی دانش شناسایی شده است بدین شرح می باشد: مخالفت برخی دانشگاهیان با انتقال تجاری دانشاتزکوویتز و همکاران،2003)، وجود بروکراسی و عدم انعطاف پذیری نظام مدیریتی دانشگاه(سمسون و گوردون،1993)، عدم آزادی عمل استادان در مشارکت در فعالیت های کسب وکار(پلوا،2005)، عدم انگیزه دانشگاه به تجاری سازی(دی باکر و وجلر،2005) ، و نیز قوانین ضعیف حفاظت از دارایی های فکری، وابستگی دانشگاه به بودجه های دولتی، عدم شناخت دانشگاه از نیازها و اولویت های بخش کسب وکار، منابع متفاوت فعالات صنعت و دانشگاهیان، عدم حمایت های مالی دانشگاه از پژوهشگران برای بهره برداری از دانش تولید شده توسط آن ها، منافع ناکافی اختصاص داده شده برای انتقال فناوری توسط دانشگاه، ناکافی بودن سهم استادان از درامدهای حاصل از تجاری سازی(پلوا،2005).تفاوت های صنعت و دانشگاه و فعالان آن ها نیز مورد توجه برخی پژوهشگران قرار گرفته است. در میان تفاوت های بین صنعت و دانشگاه می توان به تفاوت های موجود در اهداف دو طرف، طولانی بودن زمان پژوهش های دانشگاهی، تفاوت انگیزه های افراد در دانشگاه و صنعت، تفاوت در نکات مورد تاکید و در نتیجه سوالات پژوهشی متفاوت در این دو بخش اشاره کرد(فونتانا و همکاران،2006).
به صورت کلی فراگرد انتقال دانش از دانشگاه ها به مشتریان آنها با موانعی روبرو است که به برخی از عمدهترین آنها در ادامه اشاره می شود:
مدیریت غیر اثربخش مالکیت دارایی های فکری دانشگاه: افزایش اخیر در انتقال فناوری از دانشگاه به صنعت که از طریق دفاتر انتقال فناوری مدیریت می شود، منجر به رشد مداومی در وقوع و پیچیدگی پژوهش های مشارکتی بین دانشگاه ها و شرکتها شده است. این امر منجر به تنش و عدم کارآیی قابل ملاحظه ای در مدیریت دارایی فکری دانشگاه شده است. زیرا مدیریت رسمی مجموعه ای از دارایی های فکری دانشگاهی، پدیده ای نسبتاً جدید است(سیگل و همکاران،2003).
مخالفت برخی دانشگاهیان با انتقال تجاری دانش: برخی از دانشمندان و صاحب نظران به پارادایم کارآفرینانه به عنوان تهدید برای تمامیت سنتی دانشگاه ها می نگردند و معتقدندکه باید با گرایش به کارآفرینی در دانشگاه ها مقابله کرد زیرا منافع مالی می تواند منجر به از بین رفتن نقش دانشگاه به عنوان منتقد مستقل جامعه گردد (اتزکوویتز،2003).
عدم انگیزه پژوهشگران در تجاریسازی یافته ها و اختراعات خود: یکی از موضوعات مهم پیش روی دانشگاه ها این است که آیا پژوهشگران انگیزه کافی برای اعلام اختراعات خود و مشارکت در توسعه بیشتر آن از طریق توافقنامه های واگذاری امتیاز، دارند(دی باکر و وجلر،2005) .
اغلب فرهنگ دانشگاه تحت تسلط “انتشار یا نابودی"[5] است و این فرهنگ ماهیتاً باعث می شود که دانشگاه تمایلی به تجاری سازی، نداشته باشد. اگرچه گرایش به سمت توسعه دانشگاه ها و حوزه های دانشگاهی کارآفرین با “مأموریت سوم” توسعه اقتصادی، وجود دارد، اما مشکلاتی در اجرایی شدن آن وجود خواهد داشت (اسپیلینگ،2004).
تفاوت های فرهنگی بین دانشگاه و صنعت: یافته های حاصل از بررسی موارد مختلف، تأکید زیادی بر نیاز به مدیریت تفاوت های اجتناب ناپذیر فرهنگی بین دانشگاهیان و صنعت دارند، با این حال برجستگی این موضوع در موارد مختلف، متفاوت است. موضوعات فرهنگی اصلی بروز یافته در برخی تحقیقات، نیاز به اولویت ها و مقیاس زمانی مشترک هستند(بارنس و همکاران،2004). بیشتر پژوهشگران دانشگاهی به پول به عنوان ابزاری برای پیشرفت علمی می نگرند، برعکس صاحبان کسب و کار که به پول به عنوان هدف نگریسته و علم را تنها ابزاری برای رسیدن به آن هدف می دانند (سمسون و گلدنر،1993). این روابط نشانگر تفاوت های فرهنگی در این دو دنیاست.
در سیستم ارزشی دانشگاه، به نظر می رسد که تغییر سه خصیصه بسیار دشوار می باشد، انگیزه ” انتشار یا نابودی"، رابطه مبهم پژوهشگران با پول و ماهیت “غیرجذاب[7]” پژوهش های دانشگاهی (Ndonzuau et al., 2002, 283)
Cokburn & Highsmith
Samson & Gurdon
Plewa
Debackere & Veugelers
publish or perish
Barnese, et.al
disinterested