|
|
اقلام تعهدی اختیاریباقیمانده مدل تعدیل شده جونزDACC itپیشبینی جریان های نقد عملیاتیباقیمانده مدل جریان های نقدیFOCF itکنترلیاندازه شرکتلگارتیم طبیعی ارزش بازار سهامSize itنسبت ارزش دفتری به بازار نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار سهامBM itنسبت سود به قیمتنسبت سود به قیمتEP itمالکیت نهادیمجموع درصد سهام مالکان نهادیINSOWN itاهرم مالینسبت کل بدهی به کل داراییLEV it
۳-۹-۱). متغیر وابسته (بازده تعدیل شده بر اساس اندازه و بازده تعدیل شده بر اساس بازار)
۳-۹-۱-۱). بازده تعدیل شده بر اساس اندازه
متغیر وابسته پژوهش همانند پژوهش شی و همکارانش(۲۰۱۴)، بازده تعدیل شده بر اساس اندازه است. با توجه به اینکه شرکت ها موظف هستند حداکثر تا چهار ماه بعد از پایان سال مالی، صورت های مالی خود را منتشر کنند لذا دوره محاسبه بازده هر سال از ماه پنجم بعد از سال مالی به مدت ۱۲ ماه تعیین شده است. همچنین به منظور کنترل ریسک، بازده سهام را باید از لحاظ اندازه تعدیل کرد. برای این منظور ابتدا شرکت ها بر اساس “ارزش بازار” از پایان ۳۱ تیر ماه به ترتیب از کوچک به بزرگ مرتب میشوند. پس از این مرحله، شرکت های نمونه باید به چهار چارک تقسیم شوند. پس از تعیین چارک ها و محاسبه بازده ماهانه شرکت ها در هر چارک ، میانگین بازده ماهانه سهام و میانگین بازده ماهانه سهام موزون شده هر شرکت در هر چارک محاسبه می شود. در نهایت به منظور کنترل اثر اندازه بر روی بازده ماهانه سهام هر شرکت، بازده تعدیل شده بر اساس اندازه از طریق رابطه ذیل محاسبه می شود(شی و همکارانش[۱۳۱]، ۲۰۱۴):
رابطه (۳-۱):
RE,t size-adj = RE,t – Rs,t SAR= Пt=1 m (۱+Ri,t) – Пt=1 m (۱+Rs,t)
که در رابطه فوق:
SAR= بازده تعدیل شده بر اساس اندازه
Rs,t = میانگین بازده ماهانه موزون پرتفوی
Ri,t = میانگین بازده ماهانه سهام شرکت i
۳-۹-۱-۲). بازده تعدیل شده بر اساس بازار
بازده تعدیل شده بر اساس بازار از تفاوت بازده واقعی شرکت و بازده بازار طبق رابطه (۳-۱) محاسبه می شود(دارابی و مرادلو، ۱۳۹۰):
AR it = R it – R mt رابطه (۳-۲).
R it = بازده سالانه سهام شرکت i در سالt ، که از طریق فرمول بازده جامع به شکل زیر محاسبه می شود:
R it= رابطه (۳-۳).
که در رابطه فوق:
Pt = قیمت سهام در پایان دوره t
Pt-1= قیمت سهام در ابتدای دوره t
D t= سود نقدی پرداختی در سال t
α = درصد افزایش سرمایه از محل مطالبات و آورده نقدی.
β= درصد افزایش سرمایه از محل اندوخته
C= مبلغ اسمی پرداخت شده توسط سرمایه گذار بابت افزایش سرمایه از محل آورده نقدی (و مطالبات)
R mt = برابر است با نرخ بازده بازار، که برای محاسبه بازده بازار از بازده شاخص بازده نقدی و قیمت بورس اوراق بهادار تهران (TEDPIX) به شرح رابطه (۳-۳) استفاده شده است:
R mt= رابطه (۳-۴).
۳-۹-۲). متغیر های مستقل
متغیرهای مستقل در این پژوهش کل اقلام تعهدی، اقلام تعهدی اختیاری و پیشبینی جریان های نقدی عملیاتی میباشد، که به تفکیک عبارتند از:
۳-۹-۲-۱). کل اقلام تعهدی
در این پژوهش برای محاسبه کل اقلام تعهدی از اقلام تعهدی سرمایه در گردش استفاده شده است. اقلام تعهدی سرمایه در گردش از طریق تغییر در دارایی های جاری غیرنقدی منهای بدهی های جاری بین سال t و t-1 محاسبه می شود. که این متغیر از طریق تقسیم بر کل دارایی های سال قبل تعدیل شده است.
AWC it= {(ACT it – CHE it)-(LCT it– DLC it)} – {(ACT it-1 – CHE it-1)-(LCT it-1 – DLC it-1)}/AT it-1 رابطه (۳-۵).
که در رابطه فوق:
ACT= کل دارایی های جاری
CHE= وجه نقد و معادل وجه نقد
LCT = کل بدهی های جاری
DLC = حصه جاری بدهی های بلند مدت
AT = کل دارایی های ابتدای دوره (سال قبل)
-
- .Richardson et al ↑
-
- .Sloan, R ↑
-
- .Bernard et al ↑
-
- . Resutek, R.J. (2010). ↑
-
- .Mashruwale et al ↑
-
- . در این فرضیه، نابهنجاری اقلام تعهدی در شرکت های بورسی ایرانی بررسی می شود. ↑
-
- . در این فرضیه به این سوال پاسخ داده می شود که آیا پیشبینی جریان های نقدی عملیاتی، نابهنجاری اقلام تعهدی را کاهش میدهد. ↑
-
- . در این فرضیه، سهم اقلام تعهدی اختیاری در نابهنجاری اقلام تعهدی بررسی می شود. ↑
-
- .TEDPIX ↑
-
- . Dechow, P.M., Dichev, D. (2002). ↑
-
- . Kewei, H. (2007). ↑
-
- . Frankel, R., Lee, C.M. (1998). ↑
-
- . Sloan, R.G. (1996). ↑
-
- . Xie, H. (2001). ↑
-
- .Capital Asset Pricing Model(CAPM) ↑
-
- . Richardson, S.A., Sloan, R.G. Soliman, M.T., Tuna, I. (2005). ↑
-
- . Arbitrage ↑
-
- . Intertemporal Capital Asset Pricing Model (ICAPM) ↑
-
- . Finance Literature ↑
-
- . Basu, S. (1997)., Debondt, W., Thaler, R. (1985). Fama, E., French, K. (1992-1993). ↑
-
- . Market Anomalies ↑
-
- . Kothari, S. (2001). ↑
-
- . Wei, K.C.J., Xie, F. (2008). ↑
-
- . Xie, H. (2001). ↑
-
- . Teoh, S., Welch, I., Wong, T. (1998). ↑
-
- . Chan, K., Chan, L,K,C., Jegadeesh, N., Lakonishok, J. (2006). ↑
-
- . Richardson, S.A., Sloan, R.G., Soliman, M.T., Tuna, L. (2006). ↑
-
- . Shi, L., Zhang, H. (2011). ↑
-
- . Dechow, P.M., Khimich, N.V & Sloan, R.G. (2011). ↑
-
- . Kothari, S. (2006). ↑
-
- .Kothari, S., Loutskina, E., Nikolaev, v. (2006). ↑
-
- . Zach, T. (2003). ↑
-
- . Fairfield, P., Whisenant, S., Yohn, T. (2003). ↑
-
- . Desai, H., Rajgopal, S., venkatachalam, M. (2004). ↑
-
- .Daniel, K., Hirshleifer, D., Subrahmaryam, AM. (1998). ↑
-
- . Zhang, XF. (2007). ↑
-
- .Cooper, MJ., Gulen, H., Schill, MJ.(2008) ↑
-
- . Wu Jin. G., Zhang, L., Zhang, F. (2009). ↑
-
- . Barone, G.J., Magilke, M. (2009). ↑
-
- . Yu, Y. (2007). ↑
-
- . Collins, D.W., Gong, G., Hribar, P. (2003). ↑
-
- .Neill, J.D., Schaefer, T.F., Bahnson, P.R., Bradbury, M.E. (1991).Finger, C.A. (1994). Cheng, C.S., Hollie, D. (2008). Xu, R.Z., Lacina, M.J. (2009). ↑
-
- . Myers, J., Myers, L., Omer, T. (2003). ↑
-
- . Balsam, S., Krishnan, J., Yang, J. (2003). ↑
-
- . Dechow, P., Dechow, I. (2002). ↑
-
- . Earnings Fixation hypothesis ↑
۱٫ رفتار مرتکب در عمل نوعا کشنده: همان طور که گفته شد، قانونگذار جهت تببین ضابطه ی دوم قتل عمدی، از عبارت نوعا کشنده استفاده نموده است، در حالی که فقها از عبارات “عادتا کشنده” یا “غالبا کشنده” استفاده نموده اند، به نظر ما هر چند “عمل نوعا کشنده“، باید به همان معنای مورد نظر فقها تفسیر گردد، اما استفاده از واژه های “عادتا کشنده” و یا “غالبا کشنده” در متن قانون، جهت صراحت بیشتر و عدم ابهام، اولی تر وصحیح تر است؛ چرا که در آینده خواهیم دید که برخی دادگاه ها از این عبارات، معنای مورد نظر فقها را استفاده نمی کنند. به هر حال برای تحقق فعل نوعا کشنده، فعل باید از جمله افعالی باشد که عادتا به مرگ منجر شود. دقت در عبارت “عادتا” و “غالبا“، در کلام فقها نشان میدهد که حصول مرگ بر فعل مرتکب، باید به صورت شایع و کاملا معمولی و قابل انتظار صورت گیرد و به عبارت دیگر عمل مرتکب به صورتی باشد که حصول مرگ بر آن شایع و معمول و عدم حصول مرگ بر آن، اتفاقی و تصادفی باشد[۱۸۶] و به همین جهت فقها در برابر عبارات “عادتا” و “غالبا” کشنده، از عبارت ” نادرا کشنده” استفاده کردهاند[۱۸۷]، امری که نشان میدهد فقها، تنها در صورتی که در غالب موارد، فعل مرتکب منجر به سلب حیات گردد و این امر به صورت یک عادت و یک امر عادی و معمولی در آمده باشد، قتل را عمدی می دانند و در غیر این صورت، عمل نادرا کشنده بوده و تنها در صورت قصد قتل، قتل، عمدی خواهد بود (بند الف ماده ۲۰۶). البته باید دانست برای پی بردن به کشنده بودن عملی به صورت غالبی، نباید تنها به عمل مرتکب توجه نمود، بلکه باید تمامی شرایط و اوضاع و احوال مربوط به مرتکب، مجنی علیه، محیط ارتکاب و باقی شرایط مؤثر در موضوع را در نظر گرفت. مثلا در یک قتل با تیراندازی، باید فاصله بین مرتکب و قربانی، نوع اسلحه و فشنگ مورد استفاده، مهارت مرتکب در تیراندازی، اندازه جسمی قربانی و حتی شرایط جوی را مد نظر داشت، در نتیجه شلیک کردن فردی فاقد مهارت، از فاصله ای نسبتا دور به مچ یا ساق پای قربانی را باید غالبا کشنده دانست، در صورتی که اگر همین تیراندازی از فاصله ای بسیار نزدیک و توسط فردی ماهر صورت گیرد، عمل غالبا کشنده نبوده و تنها به صورت اتفاقی و به ندرت کشنده است. زیرا در حالت اول، در غالب موارد، به علت عدم مهارت مرتکب و دوری فاصله مرگ واقع می شود، در حالی که به نظر میرسد وقوع مرگ در حالت دوم معمول و شایع نبوده و اتفاقی باشد. در همین مثال اخیر، در صورتی که تیر اندازی با وسیله ای بسیار قوی صورت گیرد که جراحت بسیاری وارد آورد و یا در منطقه ای باشد که تا رسیدن قربانی به مراکز درمانی فاصله بسیار باشد، عمل را باید نوعا کشنده دانست. در نتیجه قاضی باید در هر موضوع و به صورت خاص، تمامی موارد را در نظر گرفته و مطابق آن، در مورد نوعا کشنده بودن یا نبودن عمل، تصمیم بگیرد و تنها در صورتی که به قول شیخ مفید، عمل به نحوی باشد که عادتا، انجام آن موجب مرگ و تلف نفس گردد[۱۸۸]، حکم به تحقق قتل عمدی دهد. سوال اساسی در این قسمت این است که مرجع تشخیص نوعا کشنده بودن عمل کیست؟ برخی حقوق دانان ملاک در تشخیص کشنده بودن نوعی فعل را عرف دانسته و در صورت حکم عرف به این مطلب، عمل را نوعا کشنده دانسته اند[۱۸۹]. در حالی که برخی دیگر در تقابل با نظر قبلی، معتقدند که تشخیص کشنده بودن نوعی بر عهده کارشناس است و دادگاه نمی تواند بدون استعلام نظریه کارشناسی و صرفا با ابتناء به عرف، کاری را کشنده یا غیر کشنده تشخیص دهد[۱۹۰]. به نظر ما ترکیبی از دو نظر فوق در موارد مختلف، جهت تشخیص کشنده بودن نوعی عمل لازم است، با این توضیح که در غالب موارد، تشخیص کشنده بودن با کارشناس است؛ مانند زدن چاقو بر اعضاء قربانی، تیراندازی بر اعضاء او و مانند آن ها. در حالی که در برخی موارد نیز باید به عرف عام مردم رجوع نموده و قضاوت را به عرف سپرد. برای مثال در صورتی که تیراندازی و یا زدن چاقو از فاصله ای نزدیک، به اعضای غیر حساس قربانی مانند انگشت او صورت گیرد و به صورت اتفاقی و در اثر لغزیدن مرتکب یا قربانی در حین ارتکاب، به قلب او اصابت کند، هر چند عمل طبق نظر کارشناس غالبا کشنده و یا حتی همیشه کشنده باشد، اما برای تشخیص غالبا کشنده بودن عمل، باید مهارت مرتکب، وسیله به کار رفته، هیکل قربانی و تمامی اوضاع و احوال دیگر را در نظر گرفت؛ که ممکن است با توجه به آن ها و علی رغم نظر کارشناسی، نوعا کشنده نباشد. به عبارت دیگر، برای تحقق ضابطه دوم قتل عمدی، کشنده بودن جراحت و ضربه مدنظر نمی باشد که در تمامی موارد به کارشناس رجوع نماییم، بلکه باید کشنده بودن عمل مرتکب لحاظ شود؛ که البته در غالب موارد مطالعه جراحت و صدمه وارده نیز لازم و ضروری است. لذا برخی آرای دیوان عالی کشور و دادگاه ها و نیز نظریات اداره حقوقی قوه قضاییه[۱۹۱] که صرفا با استناد به نظریه پزشکی قانونی، فعل را نوعا کشنده دانسته اند، مردود و مبتنی بر اشتباه است، بلکه در هر مورد و بسته به موضوع، باید با استناد به عرف و نظریه کارشناس مبادرت به تصمیم گیری نمود.
لذا مطابق ماده ۲۹ دادگاه موظف است ضمن رأی خود با توجه به شروط ضمن عقد و مندرجات سند ازدواج، تکلیف جهیزیه، مهریه و نفقه زوجه، اطفال و حمل را معین و همچنین اجرت المثل ایام زندگی مشترک زوج رامطابق تبصره ماده ۳۳۶ قانون مدنی تعیین و در مورد چگونگی حضانت و نگهداری اطفال و نحوه پرداخت هزینه های حضانت و نگهداری تصمیم مقتضی اتخاذ کند. همچنین دادگاه باید با توجه به وابستگی عاطفی و مصلحت طفل، ترتیب، زمان و مکان ملاقات وی با پدر و مادر و سایر بستگان را تعیین کند. ثبت طلاق موکول به تأدیه حقوق مالی زوجه است. طلاق درصورت رضایت زوجه یا صدور حکم قطعی دایر بر اعسار زوج یا تقسیط محکوم به نیز ثبت می شود. در هر حال، هرگاه زن بدون دریافت حقوق مذکور به ثبت طلاق رضایت دهد میتواند پس از ثبت طلاق برای دریافت این حقوق از طریق اجرای احکام دادگستری مطابق مقررات مربوطه میتواند اقدام کند.
لذا این ماده نیز از جمله نوآوری های خوبی است که قانون جدید در راستای حمایت از خانواده آورده است و حتی اگر طلاق به صورت توافقی و یا مبارات نیز باشد، بازهم این موارد ذکر شده در ماده قبل باید در رأی آورده شود و به نظر میرسد با توجه به صراحت مواد ۳۳ و ۳۴ قانون جدیدکه اعتبار حکم طلاق را ۶ ماه و اعتبار گواهی عدم امکان سازش برای اجرای صیغه طلاق را ۳ ماه تعیین نموده، و در صورت اجرایی نشدن آن رادرمدت مذکور حکم را از صحت واعتبار برای جاری شدن صیغه طلاق خواهد انداخت. در خصوص سایر مندرجاتی که باید در حکم بیاید و مورد تأکید ماده ۲۹ میباشد و طبق تبصره ماده ۳۴ «هرگاه گواهی عدم امکان سازش صادر شده بر اساس توافق زوجین به حکم قانون از درجه اعتبار ساقط شود،کلیه توافقاتی که گواهی مذکور بر مبنای آن صادر شده است ملغی میگردد.»
۳ـ۱ـ۲: طلاق به درخواست زوجه
قانون مدنی به تبعیت از نظر مشهور فقهای امامیه، در مواردی برای زن حق طلاق قرار داده است. البته اعطای حق طلاق به زن، خللی به ماهیت ایقاعی بودن طلاق وارد نمیسازد، لذا حاکم یا به ولایت از زوج ممتنع صیغه طلاق را جاری میسازد یا زوج حق طلاق خود را به صورت وکالت، به زوجه تفویض میکند. موادی از قانون مدنی که برای زن حق تقدیم دادخواست طلاق قرار داده است، به شرح ذیل میباشد:
۳ـ۱ـ۲ـ۱: غیبت زوج
مطابق ماده ۱۰۱۱ قانون مدنی غایب مفقودالاثر کسی است که از غیبت وی مدت زیادی گذشته و به هیچ وجه خبری از وی نباشد. ماده ۱۰۱۹ همان قانون نیز اجازه صدور حکم موت فرضی زوج غایب را در موردی قرار داده است که از تاریخ آخرین خبری که از حیات وی رسیده، مدتی گذشته باشد که عادتاً چنین شخصی زنده نمیماند. این مدت بر حسب چگونگی مفقود شدن، محل مفقود شدن و سن شخص غایب متفاوت است که در ماده ۱۰۲۰ آن قانون احصاء شده است. پس از صدور حکم موت فرضی زوج غایب، زوجه باید عده وفات نگه دارد؛ اما حکم موضوع ماده ۱۰۲۹ به زن غایب حق میدهد قبل از صدور حکم موت فرضی زوج، درخواست طلاق نماید. در این ماده آمده است: «هر گاه شخصی چهار سال تمام غایب مفقود الاثر باشد، زن او میتواند تقاضای طلاق کند. در این صورت با رعایت ماده ۱۰۲۳ حاکم او را طلاق میدهد».
بر خلاف نظر مشهور فقها که عقیده دارند :«زوجه اززمان رجوع به حاکم واعلان مفقود شدن زوج باید چهارسال صبرکند.» از متن ماده معلوم میشود، شرط رجوع زوجه به حاکم، گذشت چهار سال از زمان غیبت زوج است و حاکم زوجه را مجبور به تحمل چهار سال دیگر از تاریخ مراجعه به دادگاه نمینماید.
۳ـ۱ـ۲ـ۲: ترک انفاق
ماده ۱۱۲۹قانون مدنی استنکاف زوج از پرداخت نفقه زن یا عجز زوج از پرداخت نفقه را موجبی برای طلاق دادن زوجه توسط حاکم دانسته است در این ماده آمده است: «در صورت استنکاف شوهر از دادن نفقه و عدم امکان اجرای حکم محکمه و الزام او به دادن نفقه، زن میتواند برای طلاق به حاکم رجوع کند و حاکم شوهر او را اجبار به طلاق میکند. همچنین است در صورت عجز شوهر از دادن نفقه».
بنابرین با توجه به متن ماده این سؤال مطرح میشود که: آیا حکم ماده ۱۱۲۹ شامل نفقه گذشته بوده وآیا نفقه حال و آینده را نیز شامل میشود، یعنی آیا عدم پرداخت نفقه معوقه از موجبات طلاق شمرده میشود؟
یکی از حقوق دانان حکم موضوع ماده ۱۱۲۹ را منصرف از نفقه گذشته دانسته و مینویسد: «نفقه زمان گذشته زن، دین و بر عهده شوهر است و زن میتواند در دادگاه اقامه دعوی نموده و آن را از شوهر بخواهد… چنانچه شوهر مفاد حکم را طوعاً اجرا کند، زن نمیتواند درخواست اجبار شوهر به طلاق را نماید؛ زیرا دین مذبور مانند دیون دیگر شوهر است و منشاء آن اگر چه نفقه زمان گذشته است، اما منجر نمیشود که حق درخواست طلاق به زن داده شود».(امامی،۱۳۶۳ج۲۳۳:۵)
اما حقوقدان دیگر معتقد است: «اطلاق کلمه نفقه در مواد قانونی مخصوص به فرد شایع در عرف است، لذا دلالت آن بر نفقه گذشته بیشتر از نفقه آینده میباشد؛ زیرا در زبان عرف اگر شوهر مخارج زندگی زن را نپردازد، میگویند شوهر مدتی است که نفقه زوجه را نداده، در حالی که مطالبه نفقه آینده از دادگاه امری غیر متعارف است. صدور حکم طلاق توسط دادگاه در صورتی مجاز است که شوهر از دادن نفقه گذشته استنکاف نماید و این استنکاف نشانه خودداری از نفقه آینده باشد.»(کاتوزیان۱۳۹۲ج ۳۷۲:۱ــ۳۷۰)
۳ـ۱ـ۲ـ۳: عسر و حرج زوجه از زندگی مشترک
«عسر» در مقابل یُسر به معنای تنگی و دشواری و «حرج» نیز در معنایی مشابه عسر یعنی تنگدستی و سختی است. همچنین به معنای تنگدل شدن و به کار درماندن استفاده میشود. «نفی عسر و حرج» از قواعد فقهی پذیرفته شده است که بر پایه ادله و منابع چهارگانه فقه (کتاب، سنت، اجماع، عقل) میباشد. این قاعده در تمام ابواب فقه، از جمله عبادات، معاملات و سیاسات جاری است و قاعده در موردی اجرا میشود که از اجرای احکام اولیه مشقتی غیر قابل تحمل پدید آید و با اجرای این قاعده تکلیف برداشته میشود.
ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی مصوب ۱۳۶۱ و اصلاحیه مورخ ۱۴/۸/۱۳۷۰ چنین مقرر میدارد: «در صورتی که دوام زوجیت، موجب عسر و حرج زوجه باشد، وی میتواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق کند. چنانچه عسر و حرج مذکور در محکمه ثابت شود، دادگاه میتواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد، زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده میشود».
با توجه به متن ماده مذکور، شرایط اعمال آن به شرح زیر است:
الف) موجود بودن سبب عسر و حرج در زمان درخواست طلاق؛ لذا زوجه نمیتواند به واسطه علتی که سابقاً موجب عسر و حرج وی از زندگی زناشویی شده و در حال حاضر رفع گردیده، درخواست طلاق نماید.
ب) عسر و حرج شخصی زوجه؛ عسر و حرج باید با توجه به وضعیت مادی، روحی، روانی و شخصیت زوجه احراز گردد؛ به همین جهت در تشخیص تنگی و مشقت زوجه به عرف مراجعه نمیشود.
۱٫ افزایش سرچ[۶۰] سایت در گوگل
۲٫ افزایش رتبه صفحه[۶۱] در گوگل
۳٫ ترقی رتبه سایت در الکسا[۶۲]
آنچه که در افزایش سرچ سایت درگوگل کمک میکند، در درجه اول با ثبت لینک سایت در وبلاگها، وب سایتها و دایرکتوریهای ثبت لینک، که خود دارنده رتبه بالا هستند میسر میشود. اما به دلیل پرداخت هزینه های گزاف توسط برخی سایتها و خرید رتبه بالا، این فاکتور را نمیتوان از عوامل مؤثر در بالا بردن رتبه در گوگل به حساب آورد. در این میان وب سایتهایی هستند که دارای رتبه بالا از گوگل میباشند ولی در هنگام سرچ در جستجوهای برتر گوگل ظاهر نمیشوند. در چنین مواردی به احتمال زیاد، این سایتها فقط روش ثبت لینک را برای به دست آوردن جستجوی برتر گوگل مد نظر قرار دادهاند و به عوامل دیگر اهمیت ندادهاند. بنابرین میتوان نتیجه گرفت که افزایش رتبه صفحه به تنهایی نمیتواند در به دست آوردن یک نتیجه ایدآل در زمینه جستجوی گوگل مؤثر باشد (درویش، ۱۳۹۲).
رتبه بندی در گوگل چیست؟
در لغت به معنی رتبهی صفحه و در وب به همین معنی، یعنی رتبهی یک صفحه یا وبلاگ و یا سایت در جوستجوگرها است.
رتبه صفحه گوگل الگوریتمی است که به تجزیه و تحلیل یک لینک میپردازد و توسط موتور جستجوی گوگل مورد استفاده قرار میگیرد و یک مقدار عددی در بازه ۱ تا ۱۰ به هر عضو از مجموعه اسناد لینک دار[۶۳] اختصاص میدهد. فرمول محاسبه آن که پیج و برین طراحی کردند،به صورت زیر است:
PR(A) = (1-d) + d (PR(T1)/C(T1) + … + PR(Tn)/C(Tn))
در این فرمول PRA پیج رنک صفحه مورد نظر، PRti پیج رنک صفحه لینک دهنده، c تعداد لینکهای خروجی از صفحه لینک دهنده و d ضریب کاهش میباشد.
عوامل مؤثر در افزایش رتبه درگوگل:
عوامل رتبه بندی زیر، اهمیت بسیاری در رتبه گوگل به دست آوردهاند: (درویش، ۱۳۹۲)
-
- سرعت سایت: سرعت سایت یکی از عوامل رتبه بندی رسمی است که گوگل به آن اهمیت زیادی میدهد. با وجود این، هنوز تعداد زیادی از سایتها هستند که به این عامل اهمیت نمیدهند. این سایتها عکسهای بزرگ بارگذاری میکنند در جایی که هیچ نیازی به این عکسها نیست، یا در آمیختن این عکسها با مدیاهای قوی، که وقت زیادی برای بارگذاری میگیرند. به خصوص در مورد گوشیهای موبایل، گوگل سایتهایی را ترجیح میدهد که سریعتر بارگذاری میشوند.
-
- قابلیت استفاده: یکی از عوامل مستقیم رتبه بندی گوگل قابلیت استفاده سایت میباشد. تجربه کاربران که توسط ارزیابها مورد بررسی قرار میگیرد و به طور خودکار به وسیله الگوریتمها اندازه گیری میشوند به عنوان یکی از عوامل مهم در رتبه بندی گوگل معرفی میشود.
-
- لینکهای خروجی: این روزها یکی از توصیه های سئو برای بهینه سازی استفاده از لینکهای خروجی است. لینکهای خروجی به لینکهایی گفته میشود که از داخل یک صفحه به دامین های دیگری برقرار میشود.
-
- استفاده از Google+1: با راه اندازی googl+1 ، هر رأی ۱+ به عنوان یک فاکتور رتبه بندی به حساب میآید.
-
- خوانایی: در حال حاضر سطح خوانایی محتویات سایت شما توسط گوگل ارزیابی میشود. اگر وب سایت شما برای عموم است، استفاده از اصطلاحات فنی مخاطبان را گیج میکند، بنابرین ممکن است گوگل ، رتبه سایت شما را به علت ناخوانایی (ناهماهنگی) بین اصطلاحات به کار برده شده در محتویات سایت و نوع (هویت) سایت، کاهش دهد.
-
- متن جایگزین تصاویر: به متنی گفته میشود که برای توضیح تصاویر روی وب سایت شما اضافه میشود. این به موتورهای جستجو کمک میکند تا بدانند چه تصاویری روی وب سایت هستند.
-
- (CTR): تعداد افرادی که روی سایت شما از طریق گوگل کلیک کنند، میتواند اثر مثبتی روی سئو سایت داشته باشند. برای اینکه سایت کلیک شود از برچسبهای توصیف و عنوان استفاده شود.
-
- سن صفحه: به عنوان مثال مشخص کردن تاریخ روی یک مقاله، یک عامل مستقیم در بالا بردن رتبه محسوب نمیشود ولی تاثیر عظیمی روی CTR خواهد داشت. مقاله های قدیمیتر کمتر به نظر میآید که کلیک شوند.
-
- استفاده از کلمات کلیدی در برچسبهای عنوان: یکی از مهمترین عوامل بدون در نظر گرفتن چشم انداز رقابتی، عنوان صفحه میباشد که برای بهترین نتیجه، باید مطابق با محتوا در صفحه باشد. هر چه کلمات کلیدی در عنوان بیشتر استفاده شوند، مسلماًً این عامل کمتر مؤثر خواهد بود. بنابرین انتخاب عنوان مناسب بسیار مهم است. قرار دادن کلمه کلیدی مورد نظر در برچسب عنوان صفحات وب، باعث افزایش رتبه آن صفحه میشود. در برخی موارد جابهجایی کلمات در عنوان تأثیر بسیار زیادی در افزایش رنکینگ صفحه برای کلمه کلیدی مورد خواهد داشت.
-
- افزایش محبوبیت لینک :محبوبیت لینک برمی گردد به تعداد لینکهای ورودی موجود. محبوبیت لینک بر اساس شمارش کلی لینکها از تمام سایتها میباشد.
-
- استفاده از واژه های کلیدی در متن صفحه وب: استفاده از عبارات و کلمات کلیدی مرتبط با واژه اصلی درون محتوای صفحه وب نقش مهمی در افزایش رتبه برای آن کلمه کلیدی دارند. البته تکرار کلمات کلیدی و پر کردن محتویات صفحه با کلمه کلیدی مورد نظر، توصیه نمیشود و این کار ممکن است که از دید موتور جستجو، تقلب محسوب شود.
-
- تجزیه و تحلیل موضوع ( میزان ارتباط محتویات صفحه به کلمات کلیدی مورد نظر): استفاده از کلمات کلیدی مترادف با کلمه اصلی مورد نظر درون محتویات صفحه یکی از عوامل مؤثر در تعیین رتبه صفحه برای کلمه کلیدی اصلی میباشد و همچنین باعث افزایش رتبه صفحه، برای عبارات کلیدی چند کلمهای که مرتبط با واژه اصلی میباشند، میشود.
-
- استفاده از کلمات کلیدی در برچسب (H1)[64]: استفاده از واژه های کلیدی مرتبط درون برچسب H1 دومین عامل مهم درون صفحهای است که در تعیین رنکینگ صفحه وب برای واژه کلیدی اصلی به کار میرود.
-
- استفاده از کلمات کلیدی در نام دامنه[۶۵] : استفاده از کلمات کلیدی در نام دامنه ، تنها زمانی مفید خواهند بود که توسط علامت – از همدیگر جدا شده باشند. افزایش تعداد – در نام دامنه، باعث کاهش اعتبار دومین شده و بنابرین از به کار بردن دومینهای بیش از ۳ کلمه خودداری شود.
- استفاده از کلمات کلیدی در یوآرال صفحه: قرار دادن کلمات کلیدی در یوآرال صفحه میتواند باعث افزایش CTR شود ولی تأثیر چندانی در افزایش رنکینگ صفحه نخواهد داشت. واژه هایی که در یوآرال صفحه قرار میگیرند، در صفحه تنایج جستحو گوگل با فونت درشت نمایش داده میشوند که این امر به افزایش تعداد کلیک و CTR کمک خواهد کرد.
رتبه صفحه چیست؟
۲-۱۲- خودافشاگری
افزایش دادن هوشیاری فرد به طورسنتی همواره یکی از فرایندهای اصلی تغییر در روان درمانی بوده است. برنامه های هوشیاری افزایی جدید به نظر میرسند، درحالی که درمانگران گرایش های مختلف، ده ها سال است که کوشیده اند هشیاری درمان جویان را بالا ببرند. فروید اولین کسی بود که هدف اصلی خود را ” هوشیار کردن نا هشیار” میدانست وبه دنبال او، تمام به اصطلاح “روان درمانی های کلامی” کار خود را با افزایش دادن سطح آگاهی فرد شروع میکنند. این که درمان های کلامی یا آگاهی بخش به هوشیاری افزایی می پردازند، اقدام شایسته ای است زیرا معمولا هشیاری را ویژگی انسان می دانند که با تکامل زبان پدیدار شده است(پروچاسکا و نوراکس، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۳).
بروئر و فروید نشان دادند تجربه اضطراب شدید در موقعیت آسیب زا و عدم امکان ابراز ولمس هیجان همخوان با اضطراب ،زمینه ساز نوروزهاست . از این رو اساس روش درمانی نیز افشا و هشیاری نسبت به خاطرات و عواطف دردناک همخوان با آن ها از طریق بیان گفتاری تجارب یاد شده است. فروید از آغاز تولد تحلیل روانی نیرویی را شناسایی کرد که در جهت توقف یا سطحی سازی فرایند افشا فعال می شود و آن مقاومت است (نوروزی و همکاران، ۱۳۸۷).
بیمار که کمابیش پی میبرد آنچه در اعماق تاریک و روشنش نهفته است نزدیک است در پرتو بصیرت قرار گیرد، چون هنوز تاب روبرو شدن با واقعیات را ندارد به مقاومت انگیخته می شود. مقاومت وی ممکن است در رفتارش این طور نمود کند که با ناراحتی آشکاری با درمانگرمخالفت نماید و یا ممکن است فقط تشویشی در دل وی بیفتد، احساس کند معذب است ، ذهنش دیگر کار نکند و زبانش به بیان آزادانه اندیشه ها ، احساسات و خاطرات خود نچرخد. این گونه واکنش ها، واکنش های دفاعی بیمار میباشند(هورنای، ترجمه پارسای، ۱۳۶۳).
فروید نیزکشف کرده بود دیر یا زود بیمارانش در نقل داستان هایشان به نقطه ای میرسند که نمی توانستند یا مایل نبودند آن را ادامه دهند. او معتقد بود این مقاومت ها نشانگر آن هستند که بیماران به خاطرات یا اندیشه هایی رسیده اند که یادآوری آن ها بیش از اندازه وحشتناک ، شرم آور یا نفرت انگیز است. فروید فکر می کرد که مقاومت نوعی حفاظت در برابر درد هیجانی است و حضور درد خود نشانه آن است که روانکاو به منبع مشکل نزدیک می شود و روانکاو باید به پیگیری در این زمینه ادامه دهد( شولتز و شولتز،ترجمه سیف و همکاران،۱۳۸۶).
دوانلو(۱۹۸۷، به نقل از قربانی ۱۳۸۲) نیز معتقد است درد و خشم ایجاد شده در بیمار گاهی آن قدر شدید و غیرقابل تحمل است که در اثر آن فرد ناهشیارانه و به شیوه های مختلف تصمیم میگیرد از نزدیک شدن احساسی به دیگران بگریزد. زیرا نزدیکی دیگران و روابط صمیمی ممکن است بازهم چنین دردی دراو ایجاد کند. چنین پدیده ای منجر به بناشدن لایههای دفاعی جهت حفاظت سیستم درون روانی می شود. این لایه دفاعی حفاظتی در بیماران در قالب یک دیوار نامرئی برای پیشگیری از ارتباطات صمیمی و رضایت بخش انسانی منجر می شود. چنین بیمارانی اغلب نسبت به هر نوع درمانی مقاومت نشان میدهند.
کرینگ[۱۶]، اسمیت[۱۷] و نیل[۱۸] (۱۹۹۴) نیز معتقدند برخی افراد هیجان را آزادانه و بدون نگرانی از پیامدهای آن افشا میکنند و برخی دیگر در انتقال حالات هیجانی، محافظه کارندو این درحالی است که عده ای از این افراد که هیجان خود را افشا نمی کنند، راحت اند اما بعضی از آن ها وقتی هیجانشان را بازداری میکنند، تنیده و با خطر آشفتگی، روانشناختی و مشکلات بالقوه جسمانی روبرو هستند.
۲-۱۳- بازداری: تهدیدی برای سلامت
یافته های پژوهشی حاکی از این است که مردم بیش از۹۵% تجارب روزمره ی خودرابا دیگران درمیان میگذارند. اما درمیان گذاشتن بخش کوچکی از تجارب زندگی با دیگران مشکل است. براین اساس درلگا[۱۹] و همکاران(۱۹۹۳،نقل ازکاتمن و سوانسون،۲۰۰۲)بین اطلاعات شخصی[۲۰] واسرار شخصی تمایز قائل شدند. اطلاعات شخصی به مواردی اشاره دارد که دیگران در موردما نمی داننداما اگر کسی از ما بخواهد،در مورد آنها صحبت میکنیم مثل سلیقه ها،علایق، عقاید،نگرش هاو… اما اسرارشخصی اطلاعاتی است که به صورت فعال از دیگران مخفی نگه داشته می شود. برخی از این تجارب و افکار با ارزشهای شخصی افراد مغایربوده ویا به قدری دردناک هستند که به خاطر آوردن صحبت درمورد آن ها بسیار سخت و دشوار میباشد(کوالسکی[۲۱]،۱۹۹۹،نیدرهافر[۲۲] وپنه بیکر[۲۳]،۲۰۰۵).
تحت چنین شرایطی افراد از آشکار کردن افکار و احساسات خود جلوگیری میکنند و یا اصطلاحا آن ها را باز داری میکنند. تلاش برای مخفی نگه داشتن افکار و احساسات موجب سرکوب آن ها شده و سرکوب تجارب هیجانی دردناک منجربه تجلی آنهادرقالب رویاها، افکار ناخواسته مزاحم[۲۴] و نشخوارهای[۲۵] ذهنی میگردد(وگنر[۲۶] و لانه[۲۷]،۱۹۹۵).
ذهن ما در راستای حفظ تعادل خود با تکرار و مرور تجارب ناخوشایند سعی در جذب و درونسازی تجارب دارد. به عبارت بهترتجارب آسیب زا مکررا به خاطر میآیند تادر محتویات حافظه به عنوان یک تجربه ی معمولی جذب شونداما سرکوب و بازداری این تجارب درصورتی که به مدت طولانی ادامه یابد تبعات نامطلوبی برای افراد خواهد داشت (قربانی،۱۳۸۰).
به لحاظ نظری حرف نزدن درمورد وقایع ، افکار و تجربیات مهم زندگی مستلزم این است که ذهن به صورت فعال از آشکار شدن این افکار و احساسات جلو گیری کند. این فرایند به عنوان یک استرس زای مزمن عمل کرده و منجر به اختلالات متعددی می شود.
یافته های پژوهشی متعددی تبعات منفی بازداری را به اثبات رسانده اند، به عنوان مثال کگان[۲۸] و همکاران(۱۹۹۸،نقل از پنه بیکر، زیچ[۲۹] و ریمه[۳۰]، ۲۰۰۱) گزارش کردند. که بازداری در کودکان ، با سطح بالای کورتیزول ، فعالیت شدید سیستم اعصاب خودمختار، آسیب پذیری در مقابل سرما و عفونت و آلرژی رابطه مستقیم دارد.
پتری، بوت و پنه بیکر(۱۹۹۸) گزارشهای فراوانی در خصوص تبعات نامطلوب بازداری و سرکوب افکار و احساسات از طریق سرکوب و تضعیف سیستم ایمنی بدنی افراد را مستعد ابتلا به بیماریهای متعدد جسمانی و متقاعب آن اختلالات روانی میسازد.
پنه بیکر وسوسمان[۳۱](۱۹۹۸) در پژوهش خود دریافتند که بازداری با مشکلات مختلف جسمی و روانی از قبیل مراجعه مکرربه پزشک، اضطراب، افسردگی و بی خوابی همبسته است. وگنر و لانه (۱۹۹۵) نیز نشان دادند که بین بازداری و اعمال مجرمانه رابطه وجود دارد به عنوان مثال افرادی که مرتکب جرایم جنسی میشوند اغلب درخانواده هایی رشد یافته اند که درآنها صحبت و آگاهی از مسائل جنسی به شدت سرکوب شده است.
گاهی بازداری احساسات ، افکار و تجارب هیجانی به صورت یک سبک شخصیتی در میآید که اصطلاحا شخصیت بازداری شده نامیده می شود شخصیت بازدای شده یک الگوی رفتاری پایدار است که در آن میل به بیان احساسات و افکار سرکوب می شود.
مطالعات متعددی از ارتباط بین شخصیت بازداری شده[۳۲] و اختلالات مختلف حمایت میکنند. افراد بازدارنده هنگام رویارویی با یک تکلیف چالش برانگیز حتی نسبت به افراد مضطرب فشارخون بالاتری دارند. خطر سرکوب خشم به مراتب بیشتر.از خطر ابراز آن است به طوری که سرکوب خشم همبستگی بالایی با بیماری های قلبی-عروقی دارد (پنه بیکر، ۱۹۹۷)
|
|